سفارش تبلیغ
صبا ویژن
حقّ سرپرست علمی تو آن است که وی رابزرگ بشماری و مجلسش را محترم بشماری و به او نیک گوش کنی [امام سجّاد علیه السلام]

زندگی ما را عادت داده تا برای هر کاری وقت خاصی را کنار بگذاریم . وقتی برای کار کردن اختصاص می دهیم و زمان مشخصی را برای استراحت و تفریح . وقتی برای خرید داریم و زمانی را برای خوابیدن تعیین می کنیم . ما از زمانی که وقت شناس شدیم و قدر و ارزش وقت و زمان را درک کردیم ، به یک استاد تقسیم زمان تبدیل شدیم . از صبح تا شب دایم به ساعت نگاه می کنیم تا مبادا وقت مناسب را از دست بدهیم . در حقیقت ما برای چیزهایی که می خواهیم وقت می گذاریم و برای چیزهایی که برایمان جذاب و خواستنی نیست وقت اختصاص نمی دهیم . خوب دقت کنید : "اگر چیزی را در زندگی نخواهیم برایش وقت کنار نمی گذاریم ." و این اصل مهمی است که همه آدم ها به خوبی از آن آگاه اند .

بنابراین اگر فرزندتان با التماس از شما می خواهد زمان بیشتری با او باشید و شما با بی حوصلگی شانه بالا می اندازید و می گویید وقت ندارم ، در حقیقت به او پیام می دهید که برایش اهـمـیـتـی قایل نیستید .!! همین طور اگر همسرتان از شما می خواهد زمان بیشتری در کنارش باشید و شمادایم به ساعت خیره می شوید و می گویید تمام وقتتان پر است ، خیلی ساده به او پیام می دهید که سهمی از وقت خود برای او کنار نگذاشته اید و چیزهای مهمتری را به او ترجیح می دهید .! اما این ظاهر کار است و در حقیقت بخش عمده اوقات مفید ما را افکار پریشان و نگرانی های رنگ و وارنگی به خود اختصاص می دهند که نه احساس خوبی به ما منتقل می کنند و نه فایده ای برای ما دارند . ولی انگار چیزی نامریی و غیر قابل توصیف ما را وادار می سازد تا وقت ارزشمند خود را که می توانیم برای همسر و فرزند و عزیزان خویش کنار بگذاریم ، به این افکار و نگرانی های مزاحم و بی فایده ببخشیم . گویی نگران بودن و دلشوره داشتن و پرداختن به افکار و احساسات منفی یک کار و فعالیت واجب و دایمی است که باید حتمأ در طول روز ، زمان های خاصی را برای آنها کنار بگذاریم .

اما همه ما می توانیم با یک ترفند ساده به راحتی از دست افکار ناخواسته و ناراحت کننده راحت شویم و وقت بیشتری برای آرامش و رفاه خود و عزیزانمان کنار بگذاریم و این ترفند ساده و طلایی اختصاص زمانی خارج از محدوده 24 ساعت شبانه روز برای افکار و احساسات منفی و ناخوشایند است .

این کار بسیار ساده است . وقتی کاری را نمی خواهیم انجام دهیم چه می کنیم ؟ خیلی ساده آن را پشت گوش می اندازیم و با استفاده از کلمه جادویی " بعدأَ " انجام آن را به زمانی گنگ و مبهم در آینده پرتاب می کنیم . وقتی مهارت استفاده از کلمه " بعدأ " را تا حد استادی بلدیم ، خوب پس چرا نباید با استفاده از همین کلمه سحر آمیز نگرانی ها و دلشوره های روزمره زندگی خود را به ساعتی مشخص مثلأ ساعت 25 محول کنیم . ساعتی که تا وقتی شبانه روز 24 ساعت است هرگز با آن روبه رو نخواهیم شد .

به شیوه زندگی آدم های موفق و به خصوص مدیریت وقت و زمان آنها دقت کنید . آنها هم مثل من و شما سهمشان از زمان قابل تصور را در کنار همسر و فرزندان و خانواده خویش به سر می برند . راز موفقیت این اشخاص همان ساعت جادویی 25 است که تمام افکار مزاحم و احساسات ناخوشایند در آن ساعت فرصت عرض اندام پیدا می کنند . ساعتی که همیشه قرار است بعدأ بیاید و هیچ وقت فرصت آمدن پیدا نمی کند . شما هم یک بار ساعت 25 را امتحان کنید . از قدرت شگفت آور آن حیرت خواهید کرد .

« منبع : سایت آشن


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط محسن یزدانی زازرانی 91/5/23:: 10:37 صبح     |     () نظر

 

ای خـدای مهــــربان من ، بار دیگر ســجاد? قلـــبم را بر روی آیین? رویـــت می گشایم و در قنـــوت اندیشه هایم بخشـــش بـی کـــرانت را خواهـــانم .

بارالهــی ؛ تو معــبودی و من عـــابد ...

تو معشـــــوقی و من عاشـــق ...

تو باقـــی و من فـانی ...

تو شـــاهـی و من گـــدای کـــویَت ...

خـــدایا ؛! باید تــوبه کرد از ســالی که سرآمد ، ولی حاصـــلی نداشت جز آن که ریش? درخت وجودمان را در زمینی خشک محـــکم تر ساخت .!

و از چنــین درختی چــــگونه می توان انتــظار داشت که در بهـــار معرفت به ثمر بنشیند و در هوای کــمالات شاخ و برگ بگستراند .

پـــس راهــــی نمی ماند مگر این که با تیــشه ای ریـــش? تعلــــقات به گناه را بر کند ، ....

 و چه تیشه ای بهتر از استـــغفار و ندامـــــت به درگاه جوّد و کــــــــرم تو ...

پروردگارا ؛ ! از هست هـــــــایم بگویم یا از نیست هـــــایم .؟!!

از لطف و کــــرم تو بگویم یا    از   فقر و   خستــــــگی   روحـــــــم .؟!!

از صــــــــبر بـی پایان تو بگویم یا از لـــــجن زار گنــاهان خودم .؟!!

از هر چیز و هر کسی که بگویم ، بنــــالم   و   بینـــدیشم ، آغــاز و   پایانش تویــی ، ای بیـــگانه خـــالق بی همـــتا .

تو که مرا از ســـرای ســـیاه مَنیَت به قصـــر جاوید ابـــدیت کشاندی .

تو که مرا از کـــفر به شُــــکر رساندی . من چه بودم و تــــــو با من چه کردی .؟!!

من همانم که به خاطر دنیایم ، به تو عصـــیان ورزیدم ، ولی تـــو چه ،؟ تــــو همـانی که به خاطر آفــــریدن من خود را تحسین کردی .! من همانم که وقت تنـــگدستی و نیاز آن چنــان بر درگاهــــت می کوبـم و می نالــم که اگر نــخواهــی مرا ، چــون تــــو گـــــویی هــــزاران خــــدایی دیـــگر دارم ، اما تــــــــو ...

مرا آن چنان می خـــوانـی و انیــــس قـــلـب تنـــــهایم   می شوی که جــــز من ، گــــویی   بنـــده ای   دیـــــــگر در ایــن عــــــرش کــــــبریایی   نـداری و   نـداشـــتی .

خــدایا ؛!   ای   آن   که   با تمام   وجودم می پرستمت ، کاش طلوع   ظهور   فرا   می رسید ، غربت تلخ   بقیع می شکست و   فریاد «« یا عـلی »» از کعــب? مــوعــــودت بلـــند می شد تا داســــتان تلـــخ و غــم انگیز اسارت بشر در این زمین خـــاکی به پایان برسد .

به امـــــید آن روز ...


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط محسن یزدانی زازرانی 91/5/23:: 10:37 صبح     |     () نظر

هارون الرشید عباسی و وزیر او جعفر برمکی روزی در بیرون بغداد به راهی سواره می رفتند .

در این بین قافله ای از دور نمایان شد . به عرض رسانیدند که : تحف و هدایایی است که علی بن عیسی بن ماهان از خراسان برای خلیفه ارسال داشته است . چون قبل از علی بن عیسی حکومت خراسان با فضل بن یحیی برمکی بود هارون رو به جعفر نموده گفت : این هدایا در زمان برادر تو کجا بود .؟ (( یعنی برادر تو آنها را برای خوش برداشته بود .)) جعفر نیز که قصد او را فهمیده بود در جواب گفت : « یا امیر در خانه صاحبان خود بودند » .!!

« منبع : داستانهای موضوعی ص 108»


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط محسن یزدانی زازرانی 91/5/23:: 10:35 صبح     |     () نظر

روزی سلمان ، ابوذر غفاری را به میهمانی در منزل خود دعوت نمود ، آنگاه از سفر? خویش قطعه ای نان خشک بیرون آورد و با آب کوزه ، آن را مرطوب ساخت .

ابوذر گفت : چه نان خوبی ، اگر نمکی هم بود بهتر می شد .

سلمان برخاست و کوز? خویش را گرو گذاشت و مقداری نمک گرفت و نزد ابوذر نهاد .

ابوذر نمک را بر روی نان می پاشید و می خورد و حمد و سپاس خدا می گفت که به ما این قناعت را عطا فرمود .

سلمان گفت : اگر قناعت داشتی ، ظرف آب من به گرو نمی رفت . !!

« منبع : مرزها ص 37 »


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط محسن یزدانی زازرانی 91/5/23:: 10:35 صبح     |     () نظر

 

در دعای ندبه وقتی جریان دعا به حضرت صاحب الزمان (ارواحنافداه) می‌رسد، چنین عبارتی آمده است: «یَاابْنَ مَنْ دَنَی فَتَدَلیَّ فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ اَوْ اَدْنَی دُنّوا وَاْقتِرابا مِنَ اْلعَلِیِّ اْلاَعْلَی»(1)
یعنی می‌خواهیم از جدایی امام عصر (سلام الله علیه) ناله کنیم و آرزوی وصال داشته باشیم، این آخرین سخن انسان است، گویا کامل ترین مقامی است که در مورد بنده وجود دارد 

در قرآن شریف نیز در باره معراج پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) آمده است: «ثُمَّ دَنَا فَتَدَلََّی فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَی»(2) سپس نزدیک و نزدیک‌تر شد تا جایی که به اندازه‌ی دو کمان یا نزدیک‌تر شد.
این درخواست، مرتبه‌ی بسیار بلندی است و به همه کس داده نمی‌شود، حتی انبیای اولواالعزم اما می‌توان به آن نزدیک شد.
حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) می‌فرماید

:
خداوندا این نورانیت و بصیرت قلوب که اولیاء از تو خواستند و خواهش نمودند که به نورانیت آن، واصل به تو شوند، چه بصیرتی است؟ بارالها، این حجب نور که در لسان ائمه‌ی معصومین (علیهم السلام) ما متداول است، چیست؟ این معدن عظمت و جلال و عزّ قدس و کمال چه چیزی است که غایت مقصد آن بزرگواران است، و ما تا آخر از فهم علمی آن هم محرومیم، تا چه رسد به ذوق آن و شهود آن؟ خداوندا، ما که بندگان سیه روی سیه روزگاریم، جز خور و خواب و بغض و شهوت از چیز دیگر اطلاع نداریم و در فکر اطلاع هم نیستیم، تو خود نظر لطفی به ما کن و ما را از این خواب بیدار و از این مستی هوشیار فرما.(3)

چرا غروب جمعه دلگیر است؟
از یکی از بزرگان اهل معنی پرسیدم: علت این که عصرهای جمعه دل انسان می‌گیرد و غمگین می‌شود چیست؟ فرمود:«چون در آن لحظه قلب مقدّس امام عصر (ارواحنافداه) به سبب عرضه‌ی اعمال انسان‌ها، ناراحت و گرفته است، آدم و عالم متأثر می‌شوند. او قلب و مدار وجود است.»
ما هنوز به این نور نرسیده ایم، امّا ائمه‌ی معصومین (علیهم السلام) بدان رسیده اند، با این حال، همین نور را نیز حجاب می‌دانند. در ادامه حضرت امام (اعلی الله مقامه الشریف) می‌فرماید: «در هر صورت برای اهلش همین یک حدیث کفایت می‌کند تمام عمر خود را صرف کنند برای تحصیل محبت الهی و اقبال وجه الله».
اگر انسان ارتباط خود را با خدا قوی کند، خواهد دید که محجوب و محروم نمی‌شود. برخی از نکات، بسیار عجیب است.
از یکی از بزرگان اهل معنی پرسیدم: علت این که عصرهای جمعه دل انسان می‌گیرد و غمگین می‌شود چیست؟ فرمود:«چون در آن لحظه قلب مقدّس امام عصر (ارواحنافداه) به سبب عرضه‌ی اعمال انسان‌ها، ناراحت و گرفته است، آدم و عالم متأثر می‌شوند. او قلب و مدار وجود است.»
پس بیاییم ارتباط خود را قوی‌تر کنیم و رفاقت داشته باشیم؛ آن هم با کسی که بیش از همه به او محتاجیم و گردن ما حق دارد. امام عصر(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) از تمام انبیا و اوصیاءشان به جز پیامبر خاتم (صلوات الله علیه و آله) و وصّی ایشان برترند. ایشان بهترین ارتباط را با خداوند دارند. این لطفی از الطاف الهی است که ما از امت این پیامبر و این امام هستیم

.
در روایات آمده است که انبیای گذشته اگر در جایی گرفتار می‌شدند به ائمه‌ی معصومین (علیهم السلام) متوسل می‌شدند، ولی ما با این که جزو امت ایشان هستیم، این قدر عقب افتاده ایم. به راستی چرا باب الله را رها کرده‌ایم؟

کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط محسن یزدانی زازرانی 91/5/23:: 10:34 صبح     |     () نظر

<   <<   11   12   13   14   15   >>   >
درباره
صفحه‌های دیگر
پیوندها
لیست یادداشت‌ها
آرشیو یادداشت‌ها