سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دلها را روى آوردن و روى برگرداندنى است اگر دل روى آرد آن را به مستحبات وادارید ، و اگر روى برگرداند ، بر انجام واجبهاش بسنده دارید . [نهج البلاغه]

 

در روز 19 شهریور 1358 آیت‌الله سیدمحمود علایی طالقانی، از چهره‌های شاخص انقلاب، دومین رئیس شورای انقلاب، نخستین امام جمعه تهران پس از انقلاب و عضو مجلس خبرگان قانون اساسی درگذشت.

سیدمحمود طالقانی در سال 1289 هجری شمسی در گلیرد طالقان به دنیا آمد. پدرش ابوالحسن علایی طالقانی فردی مومن و دیندار بود که اولین استاد وی در فراگیری علوم دینی به شمار می‌آمد. طالقانی پس از گذراندن دروس مقدماتی در مدارس رضویه و فیضیه قم تا سال 1317 تحصیل را تا درجه اجتهاد ادامه داد. طالقانی در سال 1318 با انتشار اطلاعیه‌ای در اعتراض به سیاست‌های رضا شاه در مورد کشف حجاب فعالیت سیاسی خود را آغاز کرد، به خاطر همین اقدام زندانی شد و پس از آن چند بار دیگر نیز به دلیل اعتراضاتش به رژیم به زندان محکوم شد.

 وی پس از شهریور 1320 با تاسیس کانون اسلام به تفسیر قرآن برای عموم مردم پرداخت تا جایی که گروه‌های مختلف دانشجویی برای شرکت در این جلسات شرکت می‌کردند. اینچنین بود که وی با تشکیل این کانون عملاً به طور رسمی مبارزه خود را علیه رژیم طاغوت آغاز کرد. هرچند خود آیت‌الله درباره این موضوع می‌گوید: «من پیش از این که در کسوت یک سیاستمدار متعارف و معمول باشم یک شاگرد کوچک مکتب قرآن و معلم قرآنم».

 پس از کودتای 28 مرداد 32 مرحوم طالقانی به مبارزات خود علیه رژیم ادامه داد تا اینکه ساواک وی را به جرم مخفی کردن نواب صفوی در خانه‌اش دستگیر کرد و بار دیگر به زندان انداخت اما این زندان کوتاه و موقتی بود و طالقانی بزودی آزاد و فعالیت دوباره را آغاز کرد.

 آیت‌الله طالقانی در سال 1338 به همراه میرزا خلیل کمره‌ای در کنفرانس بیت‌المقدس شرکت کرد و از طرف آیت‌الله بروجردی برای رساندن پیام ایشان به شیخ شلتوت راهی مصر شد. وی در جریان نهضت ملی نفت مبارزات فراوانی داشت و نقش موثری در آن ایفا کرد. وی در تهران با روحانیون مدافع نهضت ملی و چهره‌هایی مانند مهدی بازرگان و سحابی همراهی کرد و در سال 1340 به جمع بنیان‌گذاران نهضت آزادی ایران پیوست.

 آیت‌الله طالقانی به دنبال مبارزات و فعالیت‌های سیاسی‌اش در سال 1341 همراه با اعضای نهضت آزادی برای مدتی به زندان رفت و بار دیگر در سال 42 پس از قیام 15 خرداد دستگیر و به ده سال زندان محکوم شد که البته در سال 46 به دنبال عفو عمومی آزاد گردید.

 علما پس از انتشار خبر محکومیت وی، اطلاعیه‌های فراوانی درباره این موضوع صادر کردند و به انتقاد از رژیم پرداختند. آیت‌الله طالقانی طی سال‌های متمادی با مرکزیت مسجد هدایت به تبلیغ و ترویج دین مشغول بود و در این سال‌ها به آموزش و تفسیر قرآن میان دانشجویان و مردم پرداخت به طوری که همواره مورد اعتماد مردم و مبارزان قرار می‌گرفت.

 مسجد هدایت در طول سال‌های 40 و 41 محل حضور صد‌ها بلکه هزاران نفر از مشتاقان نهضت اسلامی بود، از این رو سخنرانی های آیت‌الله طالقانی همواره مورد استقبال مردم و جوانان بود. بیشتر سخنرانی‌های آیت‌الله طالقانی در سال‌های 40 و 41 انتقاد صریح نسبت به رژیم پهلوی بود به طوری که با تعابیری کنایی مانند جایگزین کردن بت‌پرستی به جای خداپرستی به شدت از رژیم سلطنتی وقت انتقاد می‌کرد. ایشان همچنین به شدت نسبت به آنچه «تسلط عده‌ای مرتد و بهایی» در پست‌های حساس رژیم می‌خواند، انتقاد می‌کرد که این امر همواره باعث عصبانیت رژیم از ایشان بود.

 آیت‌الله طالقانی پس از آزادی در سال 46 به دلیل طرح مسائل سیاسی و واکنش صریح نسبت به اقدامات رژیم ممنوع‌المنبر شد. وی در سال 54 بار دیگر زندانی و این بار به 10 سال زندان محکوم شد اما در آستانه انقلاب در آبان 1357 از زندان آزاد شد.

 او پس از آزادی از زندان و در بحبوحه روزهای انقلاب نقش ویژه‌ای ایفا کرد و چندی بعد از سوی امام خمینی به عضویت در شورای انقلاب برگزیده شد و در انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی از سوی مردم تهران به عنوان نماینده انتخاب شد. یکی از یادگارهای طالقانی مساله شورا‌ها بود. وی در طول مدت کوتاهی که پس از انقلاب در قید حیات بود، بار‌ها به دفاع از اصل شورا‌ها پرداخت و آن را راه حل بسیاری از مشکلات و اختلافات دانست که زمینه حکومت مردم بر مردم را فراهم می‌آورد.

 در اوایل مرداد 1358 بود که بنیانگذار جمهوری اسلامی، آیت‌الله طالقانی را به عنوان اولین امام جمعه تهران منصوب کرد. این اولین و باشکوه‌ترین نماز جمعه بعد از پیروزی انقلاب بود که ‌در پنجم مرداد‌‌ همان سال به امامت ایشان در دانشگاه تهران برگزار شد. بعد از انتصاب به عنوان امام جمعه تهران، آیت‌الله طالقانی موفق به برگزاری پنج نماز جمعه شد که آخرین نماز جمعه به مناسبت فرارسیدن سالگرد جمعه خونین 17 شهریور در بهشت زهرا و کنار مزار شهدا برگزار شد.

 آیت‌الله طالقانی در مراسم عید فطر سال 58 در خطبه‌های پرشوری نسبت به گروه‌های منحرف، چپ‌ها و راست‌ها موضع گرفت و تمامی گرفتاری مسلمانان را از طرف این گروه‌ها دانست و گفت: «کسی که روبروی انقلاب بایستد باید هلاک بشود، باید نابود شود. انقلاب، انقلاب محرومان است، انقلاب ما توده مسلمان است. انقلاب، انقلاب قرآن است. انقلاب، انقلاب توحید است. هرکسی از این مسیر منحرف شود باید پایمال شود».

 آیت‌الله طالقانی که از سوی امام و انقلابیون به عنوان ابوذر انقلاب نامیده می‌شد، در نخستین ساعات سحرگاه نوزدهم شهریور سال 1358 پس از سال‌ها تلاش خستگی ناپذیر، فعالیت سیاسی و مبارزه با رژیم پهلوی در اثر سکته قلبی دارفانی را وداع گفت و به دیدار معبودش شتافت. پیکر آیت‌الله طالقانی‌‌ همان روز در میان اندوه هزاران نفر از مردم تهران تشییع و طی مراسمی باشکوه در بهشت‌زهرای تهران به خاک سپرده شود.

 در پی درگذشت ناگهانی آیت‌الله طالقانی، بنیانگذار جمهوری اسلامی در پیامی درگذشت وی را تسلیت گفتند. متن کامل این نامه بدین شرح است:

«انالله و اناالیه راجعون

فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر

عمر طولانی این عیب را دارد که هر روز عزیزی را از دست می‌دهد و به سوگ شخصی می‌نشیند و در غم برادری فرو می‌رود. مجاهد عظیم‌الشأن و برادر بسیار عزیز حضرت حجت‌الاسلام والمسلمین آقای طالقانی از بین ما رفت و به ابدیت پیوست و به ملا اعلی با اجداد گرامیش محشور شد. برای آن بزرگوار سعادت و راحت و برای ما و امّت تأسف و تأثر و اندوه.

آقای طالقانی یک عمر در جهاد روشنگری و ارشاد گذراند. او یک شخصیتی بود که از حبسی به حبس دیگر و از رنجی به رنج دیگر، در رفت و آمد بود و هیچ‌گاه در جهاد بزرگ خود، سستی و سردی نداشت. من انتظار نداشتم که بمانم و دوستان عزیز و پر ارج خودم را یکی پس از دیگری از دست بدهم. او برای اسلام به منزله? حضرت ابوذر بود. زبان گویای او چون شمشیر مالک اشتر بود، برنده بود و کوبنده. مرگ او زودرس بود و عمر او با برکت. رحمت خداوند بر پدر بزرگوار او که در رأس پرهیزگاران بود و بر روان خودش که بازوی توانای اسلام. من به امّت اسلام و ملت ایران و عائله ارجمند و بازماندگان او این ضایعه بزرگ را تسلیت می‌دهم. رحمت بر او و بر همه? مجاهدان راه حق.

والسلام علی عبادالله الصالحین

روح الله الموسوی الخمینی

کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط محسن یزدانی زازرانی 91/6/19:: 11:39 صبح     |     () نظر

 

بشر امروز میان خیر و شر حوزه انرژی گیر افتاده است. سؤال بزرگ این است که آیا باید بشر خود را از این مخمصه رها کند یا خیر؟ اگر ما می خواهیم هوا و اقلیم خود را به زمانی برگردانیم که تمدن بشری در آن شکوفا شد و حیات بر روی زمین رونق گرفت، باید دی اکسید کربن موجود در جو از حالت فعلی 385 پی پی ام (ppm) (*) به حدود 350 پی پی ام کاهش یابد. برای این که بتوانیم به این هدف برسیم باید تا سال 2030 هر جای زمین که ذغال سنگ سوزانده می شود را تعطیل کنیم.
چگونگی رها شدن از مخصمه چالش انرژی، سؤال بزرگ قرن 21 قلمداد می شود و خیلی ها گمان می کنند پاسخ دادن به آن بسیاری از نیازهای بشر را نیز پاسخ خواهد گفت. و سرنوشت سیاره ای که در آن زندگی می کنیم، یعنی همان وطن بزرگ ما، زمین را مشخص خواهد کرد.
در روزگار حاضر انرژی یک بخش جدا افتاده از اقتصاد نیست، بلکه همه اقتصاد بشر است. «جان مینارد کینز» اقتصاددان بزرگ اعتقاد داشت، از زمانی که تاریخ برای بشر شناخته شد، استانداردهای زندگی نیز وضعیت دیگری پیدا کرد و در قرن 18 میلادی که بشر نحوه استفاده از ذغال سنگ برای احتراق موتور را فراگرفت، این استانداردها مضاعف شد و پی برد که چگونه از نبوغ و مهارت های خود برای پیشبرد استانداردهای زندگی استفاده و از انرژی با قیمت مناسب استفاده کند.
استانداردهای زندگی در جهان غرب که از انرژی استفاده فراوانی می کرد، به دلیل ظهور جهان صنعتی و دنیای توسعه یافته ناگهان و به صورت خیره کننده ای رشد کرد. در این عصر دیگر بشر از روش های ساده تبدیل نور آفتاب به انرژی استفاده نمی کرد و صرفاً به طبیعت متکی نبود. غذاهایی که از طبیعت به دست می آورد و حیواناتی که کارهایش را انجام می دادند دیگر کارایی کافی نداشت و کم کم کنار گذاشته شد و بشر یاد گرفت چگونه از ذخیره ای که پس از میلیون ها سال در اثر انباشته شدن سنگواره حیوانات در زمین ایجاد و به ذغال سنگ و نفت تبدیل شده بود، استفاده کند.
به عبارت بهتر، در این دوران بشر به میراث دار خوش شانس قرن ها ذخیره انرژی تبدیل شده بود و با دسترسی به این منبع عظیم، بدون آن که تعمق کند و به پایان پذیر بودن آن بیندیشد، به صورت گسترده از آن استفاده کرد. این استفاده گسترده و لجام گسیخته، بشر امروز و جهان توسعه یافته پیرامون او را به وجود آورد.
غالب تحولات و انقلاب های علمی که در قرن اخیر روی داد از انقلاب صنعتی، شیمیایی، الکترونیک و حتی اطلاعاتی گرفته تا همه تحولات دیگر، ناشی از انرژی جدیدی بود که مانند خونی تازه در رگ های اقتصاد جریان پیدا کرده. این تحولات، یک نام دیگر نیز داشت و آن "انقلاب بزرگ مصرفی" بود.
حدود نیم قرن پس از پایان جنگ جهانی دوم، رویای آمریکایی برای بسیاری از افراد در نقاط مختلف جهان محقق شد و افراد توانستند خانه های بزرگی را در کنار یکدیگر بسازند و آن را با انبوهی از وسائل جدید پر کنند. آنها بهترین الگوهای سوزاندن سوخت را به دست آوردند، خانه های بزرگی ساختند، وسائل و امکانات بیشتری را در آن انباشتند و خودروهای بزرگ و وسائل برقی فراوانی را به کار گرفتند.
در واقع آمریکایی ها با ابداع چنین الگویی در زندگی روش مصرف کردن انرژی را به جهان نیز منتقل کردند. آنها از طریق برنامه های تلویزیونی خود به دنیا نشان دادند که چگونه می توانند در آسایش و رفاه زندگی کنند، اما هیچ وقت فکر نکردند که شاید روزی این انرژی به پایان برسد. دورنمای زندگی بشر این بود که همه ثروتمند شوند. به عبارت بهتر، در این برنامه هر کسی باید بتواند به اندازه کافی از این انرژی سهم ببرد، اما مشخص بود که دردسرهایی نیز در این مسیر ظاهراً درخشان، بروز می کند.
نسل اول نیروگاه های متکی بر ذغال سنگ زمانی در آمریکا و انگلستان ابرهای سیاهی را بالای سر خود تولید می کردند، اما حالا در چین و بسیاری از نقاط دیگر جهان هم این کار را انجام می دهند. به عبارت بهتر، کشورهای شرقی نیز یاد گرفتند که چگونه مانند غربی ها انرژی را بسوزانند و دود سیاه ناشی از آن را به هوا بفرستند. تا اوائل دهه 90 میلادی همه چیز ظاهراً خوب پیش می رفت، هیچ کس به فکر آلودگی های ناشی از سوزاندن این همه انرژی نبود و کسی هم تمایل نداشت به چنین مسئله ای فکر کند.
 

شاید 20 سال پیش معدودی افراد به موضوع گرم شدن کره زمین و تبعات ناشی از آن فکر می کردند. 5 سال پیش کسی با مفهومی موسوم به «اوج مصرف نفت» آشنا نبود. اما امروزه بحث گرمایش زمین و اوج مصرف نفت دو مفهوم درهم تنیده ای هستند که بسیاری از گزینه های بشر برای استفاده از انرژی را محدود می کنند. این دو مفهوم به خوبی می توانند به ما نشان دهند که آینده بشر در چه مسیری قرار گرفته است. آینده ای که در آن بشر عملاً در استفاده از انرژی به بن بست خواهد رسید و از ترس آلوده کردن محیط زیست و جوی که در آن زندگی می کند، شاید دیگر قادر نباشد به راحتی گذشته این انرژی را بسوزاند.
آینده ای که ناگهان همه چیز درست از نقطه عکس آن چیزی که فکرش را می کردیم، شروع خواهد شد. مراجعه به فرمول ها، اعداد و ارقام ریاضی کمی می تواند این آینده را برای ما بیشتر تبیین کند. اداره اطلاعات انرژی آمریکا سال گذشته پیش بینی کرد، مصرف انرژی جهان تا سال 2030، 50 درصد افزایش خواهد یافت. این عدد ظاهراً عدد رندی است و نشان دهنده تمایل فزاینده مردم نقاط مختلف جهان برای داشتن وسایل جدید از قبیل یخچال، تلویزیون، فریزر، موتورسیکلت و دستگاه های تهویه هوا در نقاط گرمسیر خواهد بود. با این حال، این عدد به تنهایی نمی تواند چالش های مهم فراروی بشر را توضیح دهد.
درست است که تا سال 2030 مصرف انرژی بشر 50 درصد افزایش پیدا می کند، اما درست در همان زمان میزان ذخایر نفت نیز به شدت کاهش خواهد یافت. در نوامبر 2008 آژانش بین المللی انرژی برآوردهایی را ارائه کرد که براساس آنها تولید نفت خام جهان هر ساله 6/7 درصد کاهش پیدا می کند. رقمی که می تواند در گذر زمان، روندی وحشتناک تر به خود بگیرد. برای مقابله با آثار تهدید آمیز چنین کاهشی در تولید نفت، کشورهای نفت خیز در خاورمیانه باید مخازن جدیدی از نفت را کشف کنند، اما بسیاری از تحلیل گران بر این باورند که بشر دیگر قادر به تولید نفت بیشتر نیست و اوج مصرف و تولید نفت اتفاق افتاده است.
شاید برخی از افراد خوش بین گمان کنند با پیدا کردن مخازن و میدان های جدید نفتی، بتوان باز هم تولید نفت را افزایش داد، اما عملاً افزایش خیره کننده قیمت نفت در سال های گذشته و رسیدن آن به رقم 147 دلار در هر بشکه نشان داد که بالاتر از سیاهی رنگی نیست. رکود عظیم اقتصادی و کاهش یکباره قیمت نفت و رسیدن آن به ارقام بسیار پایین درستی این ادعا را نشان داد. کنترل قیمت گاز در دوران های رکود اقتصادی نیز عملاً نتوانسته راه درمانی برای حل این مشکل باشد. گزینه های بشر برای مقابله با این روند چیست؟
بعضی می گویند سوخت های فسیلی دیگری مانند گاز نیز وجود دارد، اما واقعیت این است که گاز طبیعی نیز مدت زمان کوتاهی مهمان ما خواهد بود. یکی از جایگزین های طبیعی که در این زمینه پیشنهاد می شود، ذغال سنگ است، ولی مخازن ذغال سنگ جهان نیز به شدت کاهش یافته است. علاوه بر این، ذغال سنگ به دلیل این که سوزاندن آن، انبوهی از دی اکسید کربن را در جو منتشر کند و دی اکسید کربن مهم ترین دلیل و ریشه اصلی گرم شدن کره زمین است، کثیف ترین سوخت موجود در اختیار بشر قلمداد می شود. گرمایش زمین نیز مانند بحث اوج نفت با سرعت و شتاب خیره کننده ای در حال رشد است. مثلاً در تابستان سال 2007 درصد زیادی از یخ های قطبی، آب شد. براساس برآوردهای انجام شده در پایان تابستان 22 درصد این یخ ها آب شده بود و حجم کل یخ ها نسبت به سال قبل 22 درصد کاهش یافته بود. ادامه روند آب شدن یخ ها در تابستان سال بعد باعث شد گذرگاه های شمال غربی و شمال شرقی در قطب شمال به صورت همزمان باز شوند و برای اولین بار بشر این امکان را پیدا کرد تا از گذرگاه های باز آبی به منطقه قطب شمال سفر کند.
این ذوب یخ ها 30 سال قبل از پیش بینی های ابر رایانه اتفاق افتاد و نشان داد که ما بیش از آن چه فکر می کنیم در حال گرم کردن سیاره محل سکونت خود هستیم. هیچ گونه توجیه دیگری در این زمینه وجود ندارد. آب شدن یخ های قطبی با این سرعت بالا نشان می دهد که تهدید گرمایش زمین بسیار جدی است. به عبارت بهتر، امروز دیگر به جای صفحات زیبا و دلنشین یخ که در منطقه قطب شمال وجود داشت و مانند یک آینه بزرگ 80 درصد از پرتوهای خورشیدی را مجدداً به فضا منعکس می کرد، در حال حاضر یک برکه بزرگ آب قرار دارد که 80 درصد پرتوهای خورشید را به خود جذب می کند.
این همان روش تشدید کننده گرم شدن کره زمین است، به عبارت بهتر، ما خودمان طبیعت را به روزی انداخته ایم که چنین گرمایی را جذب کند. رشد خیره کننده انتشار گازهایی مانند دی اکسید کربن و متان که یکی دیگر از گازهای گلخانه ای قلمداد می شود نیز در این گرم شدن بسیار نقش دارد. این گرم شدن تأثیرات مخربی نیز بر رشد گیاهان و محصولات کشاورزی دارند، به طوری که طولانی شدن فصل گرما در بسیاری از مناطق باعث از بین رفتن ده ها میلیون هکتار درخت در آمریکای شمال غربی شده است و آتش سوزی های گسترده ای که در این جنگل ها به وجود می آید، نتیجه مستقیم از بین رفتن همین درخت ها است که به یکباره آتش می گیرند.
شاید بشر مستقیم این بلا را به سر خودش نیاورده باشد، اما اثرات آن مستقیماً وی را تهدید می کند. ماشین ها و کارخانه هایی که ما در اختیار داریم باعث واکنش های گسترده ای در طبیعت شده است. البته جای شگفتی نیست. زیرا ما ذخیره و انباشت هیدروکربن میلیون ها سال تنها ظرف چند دهه مصرف کردیم و به حالت دی اکسید کربن به جو زمین فرستادیم پس مشکل اصلی خود ما هستیم.
حتی امروزه یعنی چند دهه بعد از این که عموم مردم جهان از گرم شدن کره زمین آگاه شده اند، هنوز بشر در حال شتاب بخشیدن به مصرف خیره کننده خود است. داده ها و ارقام و اعداد علمی حاکی از افزایش چشمگیر نرخ خشکسالی است، زیرا گرم شدن هوای کره زمین باعث تبخیر بیشتر آب و رفتن آن به جو زمین و در نتیجه افزایش نرخ سیل و باران های سیل آسا و طوفان ها می شود. می دانیم که آب تبخیر شده ای که به جو فرستاده می شود بلافاصله باید در قالب باران هایی به زمین برگردد. افزایش نرخ سیل و طوفان ها عملاً باعث افزایش بیماری و حشرات موذی مولد بیماری می شود. نکته حائز اهمیت دیگر این است که آب شدن یخ های قطبی، مصرف آب شرب مناطق بسیار زیادی از آسیا و نقاط دیگر شبه قاره را با خطر مواجه می کند.
پژوهش های جدید بر روی یخ های قطبی نشان می دهد که منطقه غربی قطب شمال می تواند در آینده خطرات جدیدتری نیز برای ما به وجود بیاورد، چرا که در اثر آب های گرمی که در قطب شمال در پی آب شدن یخ ها به وجود آمده بسیاری از صفحات یخ از پیکر اصلی خود جدا شده و به سمت اقیانوس حرکت می کنند.
نتایج یکی از پژوهش هایی که در پاییز سال گذشته منتشر شد نشان می دهد که افزایش سطح آب دریاها به اندازه حدود 2 متر در آینده ای نزدیک اتفاق خواهد افتاد. این میزان افزایش یک رقم تکان دهنده برای تمدن بشری خواهد بود، چرا که چنین افزایش سطح آبی می تواند بسیاری از سواحل زیبای دنیا را با حوادثی مواجه کند که در طوفان های اخیر نیواورلئان اتفاق افتاد. همین طوفان ها بسیاری از زمین های حاصلخیز جهان را به سرنوشت دلتای میانمار که در آن سیل سنگینی جاری شد و عملاً زمین ها را از بین برد، دچار می کند.
به این ترتیب، بسیاری از فعالیت های تولیدی و مولد بشر با خطرات جدی مواجه خواهد شد و ما به قاتلان طبیعت تبدیل خواهیم شد. این فجایع بزرگ را شاید بتوان با فجایع هسته ای که بشر برای خود به وجود آورد، مقایسه کرد. انبوه خساراتی که از این مسیر به بشر می رسد، شاید از فجایع هسته ای اتفاق افتاده نیز بیشتر باشد. "جیمز کانتن" یکی از اقلیم شناسان برجسته، اعداد و ارقام وحشتناک دیگری را در این زمینه ارائه کرده است. او و همکارانش در پژوهشی رابطه تاریخی میان کربن جوی و افزایش آب دریاها را در طول تاریخ بشر مورد مطالعه قرار دادند. بنابر پژوهش آنها تا قبل از انقلاب صنعتی، هوایی که ما استشمام می کردیم به ازای هر یک میلیون ذره تنها 275 ذره معلق دی اکسید کربن داشت، اما بعد از انقلاب صنعتی اوضاع کاملاً دگرگون شده است. نتیجه ای که "جیمز کانتن" و گروه تحقیقاتی اش گرفتند این است که اگر ما می خواهیم هوا و اقلیم خود را به زمانی برگردانیم که تمدن بشری در آن شکوفا شد و حیات بر روی زمین رونق گرفت، باید دی اکسید کربن موجود در جو از حالت فعلی 385 پی پی ام (ppm) (*) به حدود 350 پی پی ام کاهش یابد.
در حال حاضر میزان دی اکسید کربنی که بشر تولید می کند، بسیار بالا است و دلیل اصلی ذوب شدن یخ های قطبی نیز همین است. به عبارت بهتر، گرمایش زمین تنها مشکلی نیست که آیندگان بخواهند به آن بپردازند، بلکه مشکل و بحران حاد فعلی بشر امروز نیز قلمداد می شود. به این ترتیب، عدد 350 پی پی ام برای دی اکسید کربن به مهم ترین عدد موجود در کره زمین تبدیل شده است و همه باید برای رسیدن به آن تلاش کنند.
رسیدن به این عدد نیازمند اعمال تغییرات گسترده در مقیاس های بسیار بزرگ است. کانتن در این باره می گوید: برای این که بتوانیم به این هدف برسیم باید تا سال 2030 هر جای زمین که ذغال سنگ سوزانده می شود را تعطیل کنیم و این تعطیلی مصرف ذغال سنگ باید در جهان توسعه یابد و بسیار سریع تر اتفاق بیفتد." بعضی از فناوری های موجود این امکان را می دهند که دی اکسید کربن سوزانده شده از دودکش کارخانه ها ذخیره شده و مجدداً به زیر زمین منتقل شوند، اما این فناوری ها هنوز توسعه مطلوبی پیدا نکرده است. اما بسیاری معتقدند تعطیل کردن اقتصادی که متکی بر سوخت های فسیلی است خسارات مالی گسترده ای برای بشر در بر خواهد داشت. مخالفان این مباحث نیز اعتقاد دارند هنوز می توان از فناوری های قدیمی سوزاندن سوخت های فسیلی برای توسعه زندگی بشر استفاده کرد و این فناوری ها هنوز کارایی خود را دارند. در عین حال بشر باید روش های جایگزینی برای تأمین انرژی پیدا کند و یافتن منابع جدید وظیفه ای نیست که بر عهده نسل های بعدی باشد، بلکه همین نسل باید برای پیدا کردن چنین منابعی تلاش کند.

آیا می توانیم ذغال سنگ را از زندگی بشر حذف کنیم؟
 


کاهش وابستگی به ذغال سنگ و مبارزه با تغییرات اقلیمی، وعده هایی است که در مورد استفاده و استقرار سامانه های انرژی پاک داده می شود، اما بسیاری از کارشناسان زبده در این حوزه اعتقاد دارند که ذغال سنگ پاک اساساً یک ضد و نقیض گویی به تمام معنا است. دعوای اصلی در این زمینه بر روی مفهوم کلمه پاک است. ذغال سنگ یکی از منابع اصلی انرژی است و این منبع انرژی وافر حاوی بسیاری از آلاینده ها نظیر دی اکسید سولفور، نیتروژن و جیوه است. برای ابداع ذغال سنگ پاک عملاً باید عناصر آلاینده از آن حذف شود. سولفور مدت ها است از ترکیب اصلی ذغال سنگ جدا شده است و این جداسازی با شستشوی ذغال سنگ قبل از سوزاندن و خرد کردن آن به وجود می آید. سپس با استفاده از وسایل دیگر و دستگاه های جدید که کار مایع سازی را انجام می دهند، ذغال سنگ در دمای خنک تری می سوزد و سوختن در دمای پایین تر باعث تولید مقدار کمتری اکسید نیتروژن می شود.
به این ترتیب، بسیاری از نیروگاه های استفاده کننده از ذغال سنگ در حال حاضر 95 درصد مواد آلاینده موجود در این ماده که به تولید باران های اسیدی می انجامند را حذف کرده اند. این روش شاید به لحاظ استانداردهای تاریخی بتواند نوعی ذغال سنگ پاک قلمداد شود، اما هنوز همین ذغال سنگ پاک نتوانسته عامل اصلی گرمایش زمین یعنی دی اکسید کربن را از بین ببرد.
بسیاری از پیشنهاد دهندگان و فعالان این حوزه معتقد به استفاده از روش های جدیدی مانند جمع آوری کربن و ذخیره آن هستند که در این حالت دی اکسید کربن از ذغال سنگ در هنگام سوزاندن جدا شده و به یک مخزن ذخیره سازی هدایت و سپس از طریق فناوری مربوط مجدداً به زیر زمین تزریق می شود. فرآیندی که می تواند میزان انتشار دی اکسید کربن را تا 90 درصد کاهش دهد. منتقدان این روش نیز معتقدند؛ جمع آوری دی اکسید کربن و هدایت آن به زیر زمین بازدهی نیروگاه های استفاده کننده از ذغال سنگ را کاهش می دهد و باعث می شود تقاضای آنها برای سوزاندن ذغال سنگ بیشتر شود.

مدار هوشمند چیست؟
 


فرض کنید که جریان خون در بدن شما فقط در یک جهت سیلان دارد. اگر چنین مسیری را بتوانید تصور کنید دقیقاً توانسته اید حالت مدارهای جدید و هوشمند برق را نیز تجسم کنید. این مدارها حدود یک قرن پیش ابداع شد که در آنها جریان انتقال برق به ایستگاه های ثانویه و خطوط انتقال کاملاً یک طرفه بود، اما این جریان یک طرفه معضلات و چالش هایی نیز دارد، چه این که امکان کنترل نبض جریان در طول مسیر وجود ندارد و اگر جایی از مسیر جریان برق از دست برود امکان احیا وضعیت در آن نقطه وجود نخواهد داشت، اما امروزه که بحث بازدهی مصرف انرژی به صورت فزاینده ای جای خود را در محافل علمی باز کرده، نوع امکانات مورد استفاده در این مدارها نیز ارتقا یافته است تا بتوانیم مدار هوشمند را تعبیه کنیم.
به عبارت بهتر، در سیستم مدارهای هوشمند به جای استفاده از یک سیستم یک طرفه که تنها برق را توزیع می کند، نوعی مدار هوشمند قرار داده می شود که به توده ها این امکان را می دهد تا برق خود را تولید کنند و هر ایستگاهی که برق تولید می کند مازاد تولید خود را به مرکز می فرستد تا برای مصارف دیگر ذخیره یا فرستاده شود. تمام مراحل این کار با کمک مزارع باد، صفحات خورشیدی و سایر ژنراتورهای کوچک برق انجام می شود.
در مدار هوشمند ویژگی کوچک دیگری نیز در حوزه توزیع و توانایی محاسبه قرار گرفته است که مانند اینترنت عمل می کند و به آن این امکان را می دهد هر زمانی که بخواهد سیستم را رصد کرده و براساس نیازهای سیستم، تولید را تنظیم کند. برای مثال: یک ماشین لباسشویی در زمانی که مدار در حالت برگشت برق قرار دارد می تواند به کار خود ادامه دهد. وقتی در نقطه ای از مدار دستگاهی برق را به صورت عظیم مصرف می کند، تولید کننده های کوچک تر برق که در نقاط دیگر وجود دارند، می توانند این نوع مصرف را جبران کنند و این مسئله باعث می شود دیگر مصارف کوچک برق مثلاً روشنایی معابر یا ایستگاه ها از کار نیفتد و مدار به کار خود ادامه دهد. نتیجه پایانی این که مدار هوشمند مداری است که می تواند عرضه را با تقاضا هماهنگ کند و بازدهی را بالا ببرد و در عین حال نیاز به نیروگاه های برقی جدید را نیز کاهش دهد، اما در کنار همه این مزیت ها استقرار یک مدار برق ملی هوشمند میلیاردها دلار هزینه در برخواهد داشت.

پی نوشت ها :
 

(*). per milliom Parts.
منبع: نشنال جئوگرافیک
 

منبع: نشریه دانشمند، شماره 581..

کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط محسن یزدانی زازرانی 91/6/19:: 10:12 صبح     |     () نظر

همانطور که می دانید، برنامه ها و اپلیکیشن های بسیاری از قبیل KMplayer و VLC وجود دارد که تقریبا می توانند هر فرمت ویدیویی را روی کامپیوتر شما اجرا کنند. اما واقعا چرا این همه فرمت ویدیویی مختلف داریم؟ آیا در حقیقت تفاوت زیادی میان DivX و XviD یا MP4 و MKV وجود دارد؟ هنگامی که یک دی وی دی را تبدیل می کنیم یا به شکار و دانلود فیلم روی اینترنت می رویم، بهتر است به دنبال کدام فرمت باشیم؟
دنیای فرمت های ویدیویی می تواند بسیار گیج کننده باشد، اما تنها چند نکته کوچک وجود دارد که واقعا لازم است آنها را بدانیم. اولین نکته قابل اشاره این است که فرمت ویدیویی چیزی گسترده تر از همین پسوند فایل های ویدیویی است. پسوندی مانند AVI در حقیقت یک codec با فشرده ساز ویدیویی نیست، بلکه فقط یک ظرف یا container است. container یک فرمت خاص فایل است که می تواند codecهای مختلفی از قبیل DivX یا x264 را برای فشرده سازی اطلاعات استانداردهای ویدیویی مشخصی (مانند MPEG?-?4 و H?.?264)، مورد استفاده قرار دهد.
در ادامه مطلب همراه باشید تا آنچه را که لازم است، درباره codec و container بدانیم و ببینیم هر کدام چه مفهومی دارند و هنگام ریپ کردن و تبدیل دی وی دی ها از کدامیک باید استفاده کنیم.

codec چیست؟
 


بسیاری از ویدیوهایی که شما از دور و اطراف جمع می کنید، به شکلی فشرده شده اند، یعنی اینکه به گونه ای تغییر یافته و اصلاح شده اند که فضای کمتری از هارد دیسک کامپیوتر شما را اشغال کنند. برای مثال، یک دیسک بلو-ری معمولا حدود 30 تا 50 گیگابایت حجم دارد، که برای یک فرد عادی خیلی بیشتر از آن است که بخواهد آن را دانلود کرده یا روی هاردش نگهداری کند. پس ما فیلم ها را فشرده می کنیم تا آنها را بهتر مدیریت و نگهداری کنیم، هرچند که معمولا کمی از کیفیت تصویری آنها را از دست می دهیم.
یک codec اطلاعات را فشرده ساخته و از حالت فشرده خارج می کند. کدک فایل ویدویی را ترجمه کرده و تعیین می کند که چگونه بر روی صفحه نمایش داده شود. معمولا تعداد زیادی codec به صورت پیش فرض بر روی کامپیوتر شما نصب هستند. اما شما می توانید بسته های آماده codec اضافی را هم برای امکانات بیشتر بر روی سیستم عامل تان نصب کرده و یا اینکه از برنامه های پخش ویدویی قدرتمندی همچون VLC و KmPlayer استفاده کنید.
دو بسته codec مناسب که استفاده از آن می تواند شما را از نصب بسیاری برنامه های جانبی بی نیاز کند، عبارتند از:

K-Lite Basic
Combined Community Codec Pack
 

و برخی از codec های رایج و مشهور:
 


FFmpeg: که شامل فرمت هایی همچون MPEG-2 که در دی وی دی استفاده می شود و فرمت MPEG-4 که فرمت استاندارد اپل در آی تیونز استور است?.?
DivX: با نوع مشخصی از فایل های MPEG-4 کار می کند و معمولا برای Rip و تبدیل دی وی دی ها در دوران قبل از روی کار آمدن کیفیت های HD استفاده می شد?.?
XviD: یک نسخه بازمتن از DivX است که در سایت های اشتراک فیلم بسیار محبوبیت دارد?.?
x264: که ویدیوهای با فرمت H.264 را فشرده می کند و برای ویدیوهای اچ دی بسیار مورد استفاده قرار می گیرد?.? فرمت ویدویی H.264 با نام MPEG-4 AVC هم شناخته می شود?.?
البته codecهای بسیار متفاوتی در بازار موجود است و واقعا با همراهی انواع مختلف استانداردهای MPEG می توانند حسابی گیج کننده باشند. اما به نظرم بهتر است که خودتان را چندان درگیر آنها نسازید و فقط مواردی را که در ادامه به آن اشاره می کنیم، به خاطر بسپارید.

Container چیست؟
 


یک Container در واقع یک بسته از فایل ها است که در ظاهر به صورت یک پسوند و فایل واحد مورد استفاده قرار می گیرد. معمولا Container ترکیبی از یک کدک ویدیویی و یک کدک صوتی و چیزهای دیگری از جمله زیرنویس است. کانتینرها به شما اجازه می دهند که یک codec برای ویدیو و یک codec برای صدا انتخاب کنید. که با این روش صدای دالبی را با کیفیت بالایی به همراه ویدیویی فشرده و کم حجم در اختیار خواهید داشت. یا اینکه می توانید صدا را به صورت فشرده و mp3 درآورید تا فایل نهایی فیلم تان جای کمتری را اشغال کند. یک فایل کانتینر به شما این امکان را می دهد که کنترل بیشتری بر روی نحوه ضبط یا تبدیل فیلم های تان داشته باشید. Containerهای مشهور و پرکاربرد عبارتند از:
AVI
Matroska: که به صورت پسوند MKV استفاده می شود
MP4: که بیشترین محبوبیت را در فروشگاه آی تیونز اپل دارد?.? البته گاهی اوقات به صورت پسوند M4V هم دیده می شود، اما در واقع همان کانتینر یکسان است?.?
MOV: که توسط اپل ایجاد شده است
تفاوت مهم میان کانتینرهای مختلف تنها در کدک های متفاوتی که پشتیبانی می کنند نیست، بلکه در دیگر امکاناتی است که در اختیارتان می گذارند، همانند بخش بندی یا زیرنویس ها. این روزها MKV یک کانتینر به شدت محبوب است. دلیل اصلی آن هم پشتیبانی از تقریبا همه کدک های ویدیویی موجود و قابلیت های کاربردی و از همه مهم تر بازمتن بودنش است.

خب، از کدامیک باید استفاده کنیم؟
 


این روزها اگر گشتی در وب بزنید تنها با تعداد کمی کانتینر و کدک ویدویی روبرو می شوید. DivX و XviD (همان همراه بازمتن DivX)در ویدیوهای با کیفیت استاندارد یا SD مانند فیلم های تبدیل شده از روی دی وی دی، پرکاربرد هستند . اما کم کم از رده خارج می شوند و حالا دیگر برای تبدیل دی وی دی به کار نمی روند. برنامه محبوبی همچون Handbrake از سه کدک ویدیویی و دو کانتینر پشتیبانی می کند. H?.?264 که در Handbrake به صورت پیش فرض مورد استفاده قرار می گیرد، بهترین کیفیت را در اختیار شما قرار می دهد. اما اگر بیش از کیفیت نگران حجم و سرعت کار هستید، می توانید سراغ MPEG?-?4 بروید.
هر دو کانتینر MKV و MP4 از استاندارد ویدیویی اچ دی H?.?264 پشتیبانی می کنند، اما معمولا همیشه استفاده از MKV به دلیل قابلیت های بیشتری که دارد، پشتیبانیش از کیفیت صدای بالاتر و مهم تر از همه بازمتن بودنش، بهتر است. تنها ایراد MKV این است که همه برنامه ها و دستگاه ها از آن پشتیبانی نمی کنند. بنابراین اگر می خواهید ویدیو را روی آی پد، اپل تی وی یا ایکس باکس 360 خود بگذارید، بهتر است همان پسوند MP4 را انتخاب کنید. اما اگر قصد تماشای آن با VLC یا KMPlayer و XBMC یا دیگر برنامه هایی که از پسوند MKV پشتیبانی می کنند را دارید، در انتخاب آن شک نکنید.
منبع:انجمن ام تی ان ایرانسل

کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط محسن یزدانی زازرانی 91/6/19:: 10:11 صبح     |     () نظر

یک اصل درمان در جهان وجود دارد که مستقل از هر نوع داروئی عمل می نماید. پرنده ای که در جنگل بالش یا پایش شکسته می شود بدون دخالت احدی تنها با گذشته زمان خوب می شود. همچنین حیوانات جنگلی بدون دخالت دیگران در اعماق جنگل بر مرضی که دچار می شوند خوب می شوند. ولی در رابطه با انسان مکاتب زیادی از نحوه درمان وجود دارد که هر کدام از آنان ضمن رقابت با دیگری حتی در بعضی موارد اصول آن مکتب را به کلی رد کرده و سد راه عمل آن نیز می شود. اگر به اینجا ختم می شد که تنها روشی از درمان می توانست در موردی استثناء باعث درمان مرض مشخصی شود، می شد همه مکاتب یا روشهای دیگر را تعطیل کرده ولی از آنجائی که عامل درمان تنها در عناصر مادی نهفته نیست و در ورای آن عامل دیگری وجود دارد که هدف تحقیق ما نیز در آن راستا است، بنابراین باید به آن هدف درست و واقعی پرداخت و معلوم کرد آن چه عاملی است که بر تمام روشها حاکم است و اصل درمان محسوب می شود.
 

تمام روشهای درمان در دوران ما قبل تاریخ و در طی ادوار دور و گذشته درمان روحی بود. زیرا در دوران گذشته و در روزهای نخستین انسان معتقد بود که بیماری چیزی جز هجوم ارواح خبیثه بر جسم او نیست. پزشکان جادوگر آن روز - آهسته،‌ آهسته برای دور کردن این ارواح خبیثه طلسم را طراحی کردند که در بعضی مورد نیز بحد کافی عمل می کرد و کم کم به این فرمول چیزهای دیگری افزودند که درمان را تسریع می نمود و بهتر نتیجه می داد.
این پزشکان جادوگر انسانهای زیرکی بودند و بزودی متوجه شدند که بعضی گیاهان دارای خاصیت داروئی هستند- آنها را پودر کرده و بصورت خمیر درآورده و بر روی زخمها و آماسها و کوفتگی ها برای درمان می مالیدند و یا برای رفع درد و ناراحتی دستور تجویز می دادند. و بدینوسیله عناصر داروئی را بر طلسم افزودند و از آنجائی که این علم پرارزش بود و قدرت آنها را در قبیله حفظ می کرد بنابراین از آن به سختی مواظبت کرده و حسودانه اجازه نمی دادند که کسی به آن راز دست یابد. و چون بچه هایش بزرگ می شدند آن علم را به بزرگترین یا همه آنها می آموختند و با هاله ای مرموز در چارچوب فامیل خود نگهداشته و حفظ می کردند.
با گذشت زمان این بنای علم در حد قابل توجهی در نزد پزشکان جادوگر رشد کرد و در نهایت آنهائی که طرفدار روش درمان با گیاه داروئی بودند یواشکی خود را کنار کشیده و از آنانی که با طلسم کار می کردند جدا شدند تا آنجائی که طرفداران طلسم،‌ داروی گیاهی را از کار خود کم کم دور کرده و کم و بیش از آن استفاده نمودند در نتیجه باعث پیدایش دو حرفه جدید، پزشک و کشیش شد.
دنیا با پیشرفت عظیم علم پزشکی آشنا است. در پی گذشت هزاران سال از اولین پزشک جادوگر مداوماً مردان داروساز بر علم خود از ارزشهای داروئی گیاهان افزودند و این حرفه عده زیادی از انسانهای باهوش را به خود جلب کرد که به تحقیق شبانه روزی و خستگی ناپذیر پرداختند و با وسائل آزمایشگاهی دقیق و مدرنی که در اختیار گرفتند در تمام زمینه ها پیشرفت چشم گیری بوجود آمد تا آنجائی که در حال حاضر پزشکان از احترام خاصی در جامعه متفکران برخوردارند و امروزه فاصله غیرقابل تصور است بین پزشک جادوگر و پزشک مدرن که مسلح است به علم گیاه داروئی- بیهوشی- دواهای بهداشتی- آنزیمهای غدد- ویتامینها و مواد معدنی که همه اینها تنها یک روی سکه این علم محسوب می شوند. این مهم نیست که چگونه ممکن است شخصی در رابطه با کفایت روان درمانی و روح درمانی برخورد کند ولی ما معتقدیم و باور داریم که این بهترین نوع درمان است و کسانی که در سایه پیشرفتهای علم همه جانبه پزشکی این را نادیده می گیرند شاید انسانهائی ناآگاه و روحاً نامتعادل اند.
به هر حال در این حوزه عمل علم مادی تغییرات بسیاری صورت گرفت و از آنجائی که دارو یک پایه اساسی این علم محسوب می شد اعضای این علم جدید به توافق رسیدند که مصرف مقدار زیادی از آن برای مداوا لازم است که بر پایه همین اعتقاد اولین مکتب معالجه به ضد بوجود آمد که پدر بزرگان ما را با مقدار نسبتاً زیادی از گیاهان داروئی یا مخلوطی از شیره های آنها همراه با موادی که اصلاً مناسب نبود برای معالجه تجویز می کردند.
ولی در سال 1796 پزشکی آلمانی بنام ساموئل هاهنی مان با اعلام اینکه آنچه تا به حال پزشکان انجام می داده اند به کلی اشتباه بوده است دنیای پزشکی آن زمان را به لرزه درآورد. او این را به بحث کشید که مقدار بسیار کم دارو اثری به مراتب بهتری از مقدار زیاد آن دارد که مکتب معالجه به ضد تجویز می نماید.معالجه به مثل او بر پایه این ضرب المثل لاتین قرار داشت که می گوید: همجنس، همجنس را مداوا می کند، و ادامه بحث را به اینجا کشانید که داروئی که در اثر مصرف زیاد آن اثرات نامطلوبی را در مریض ایجاد می کند اگر به مقدار بسیار بسیار کم آن مصرف شود نه تنها مرض را از بین می برد بلکه هیچ گونه علامتی از خود نیز بجا نمی گذارد.
پزشکان فوراً تصمیم گرفتند که او را سرجایش بنشانند- او را تحت تعقیب قرار داده خوار و پستش بشمارند- پیروان مکتب معالجه به ضد معتقد بودند که او یاغی و فرد مزخرفی است و با اشاره به افرادی که مداوا کرده بودند مکتب خود را تنها مکتب درست و آگاه به راز درمان می شناختند. و از طرف دیگر دکتر هاهنی مان نیز معتقد بود که مکتب او تنها مکتب درست و آگاه به علم معالجه است که برای ثبوت اظهارات خود به لیست طویلی از افرادی که معالجه کرده بود متکی بود. ضمناً باید بخاطر داشت که این افراد نامدار در روزهای تاریکی زندگی می کرده اند که حتی باکتری هنوز کشف نشده و ناشناخته بود. در نتیجه هیچ کدام از آنها حقیقت واقعی را نمی دانستند و پی نبرده بودند که در ورای اینها عاملی نهفته است که اصل درمان است که هرگاه شخصی شخص دیگری را مدارا می کرد در حقیقت با آن تماس حاصل می شد زمان می گذرد، در سال 1874 آندرید استیل دکتر در علم پزشکی از می سوری، اعلام می کند که هر دو مکتب معالجه به ضد و معالجه به مثل در رابطه با علت و علل بیماریها و روش صحیح درمان در اشتباه می باشند. دکتر استیل معتقد است که بیماری در اثر کندی عمل ارگانهای درونی بدن است و او روشی از ماساژ را ابداء کرد که براساس آن معتقد بود که کلیه ارگانهای درونی بکار افتاده و باعث تسریع در گردش خون شده و بیمار بدون مصرف دارو درمان می شود. عده زیادی بدینوسیله مداوا شدند. پیروان هر دو مکتب معالجه به ضد و معالجه مثل که در آن مقطع زمان شهرتی بهم زده بودند دست به یکی کرده و بر علیه دکتر استیل بنیانگذار علم ماساژ بپا خواستند و تا جائی پیش رفتند که او را به زندان اندازند. اکنون سه مکتب درمان وجود داشت، که هرکدام از آنها ادعا داشت که مکتب او بهترین روش درمان را می داند و در خفا یا بطور علنی با همدیگر به رقابت پرداخته و به تبلیغ بر علیه همدیگری می پرداختند. پس نوبت مکتب چهارم شد. در سال 1895 مرد محترمی از راونپورت اووا- بنام دیدی- پالمر- فرضیه ای پایه نهاد که براساس آن معتقد بود که کلیه بیماری ها بر اثر برخورد رشته های اعصاب به جدارهای سوراخهای کوچکی در ستون فقرات است که از درون آن می گذرد بوجود می آید زیرا که این برخورد باعث کاهش رسیدن پیامهای عصبی به نقاطی که عفونت کرده است می شود. بنابراین مکتب علم عصب شناسی بوجود آمد. که در این زمان چون مکتب علم ماساژ به رسمیت شناخته شده بود با سایر مکاتب موجود دست به یکی کرده و بر علیه این مکتب جدید بپا خواستند. و از آنجائیکه هواداران این مکتب جدید انسانهای علاقمند و کوشائی بودند و با زندان و تبعید از پا ننشستند و بزودی چون معالجات آنها مفید واقع شد شهرتی بهم زده و به رسمیت شناخته شدند.
این عجیب نیست که گرچه این چهار مکتب از روشهای مختلفی استفاده می کردند و با یکدیگر اختلاف فاحشی داشتند، هرکدام از آنها مدعی بودند که تنها روش آنها صحیح ترین راه درمان را ارائه می دهد و هرکدام از آنها نیز در عمل نتیجه درست و روشنی می گرفتند با تمام اختلافات موجود، بلکه این شاهد بر این مدعا است که باید در ورای همه این روشهای حاضر عامل دیگری وجود داشته باشد که باعث می شود تا سلامتی را به مریض برگرداند. بنابراین باید در ورای سیستمهای موجود به تفحص پرداخت تا شاید بعلت و علل درمان رسید. و ما معتقدیم که هیچکدام از این روشها نتوانسته است به مداوای واقعی برسد. و شواهدی دال بر اینکه هرکدام از آنها به نوعی مریض را یاری می دهند که مداوا شوند حتماً در ورای تمام آن روشها اصلی نهفته است که آن را اصل شفا باید نامید و این اصل منحصراً به هیچ کدام از آنها تعلق ندارد ولی هرکدام از آنها بنحوی به آن رسیده و آن را بیدار می کند. مثل چاههای نفتی که شرکتهای متفاوتی حفر کرده و در نهایت به یک منبع اصلی می رسند. این اصل اساسی درمان چیست؟ بصیرت ذاتی است یا عقل کلی است که کل جهان و هر آنچه که در آن است اشباع کرده است در ابراز عقل کل نه نیازی است که خرافاتی باشیم و نه لزومی دارد که رفتاری مقدس نما داشته باشیم. این عقل کل همان است که اتمهای کوهی را درهم می آمیزد و یا شیره درختی را از ریشه به ساقه منتقل می کند این چیزی نیست که با ترس و واهمه با آن تماس برقرار کنیم یا با رکوع و خضوع بلکه چیزی است که باید در جهان و هر آنچه که در آن است جستجو کرد. دانشمندان با آن وسائل مدرن در آزمایشگاهی که مشغول شکافتن اتمی هستند و می خواهند به ساختار آن پی ببرند و یا با میکروسکوپی الکترونیکی به حیات در ذره عنصر زیر وحی نظاره می کنند در حقیقت به مطالعه دست پرورده پروردگاری مشغولند که اعجاز است وجود او و هر جا که انسان در این تلاش بی وقفه اش برای شناخت ذات او دقیقاً به مطالعه می پردازد بجلو می رود و آنجائی که با شک و تردید در جهل پیش می رود عقب نشینی می کند.
مطالعه یا نظاره بر جهان و هر آنچه که در آن است مطالعه و نظاره بر خدائی است که در پس آن است. انسان ممکن است این را نداند و یا به آن پی نبرده باشد و یا عمداً یا سهواً از کنار آن بگذرد ولی حقیقت این است که جهان و با هر آنچه که در آن است همانا وجود خالص و پاک خداست. دیری است که روحانیون- وجود خدا را از پرده ابهام بدر آورده اند ولی او را در لفافه تاریکی پیچیده اند که در اطراف او فرشتگان چون اسرافیل و عزرائیل و میکائیل و غیره دست بر سینه ایستاده اند که گوئی پادشاه پرهیبتی بر تخت سلیمانی تکیه زده که تماس با او با ترس و لرز و واهمه همراه است و اوست عامل تمام بلاها و مصیبت ها تحت عنوان عقوبت از گناه و کج رفتاری که بطور خلاصه تصویری است از خود انسان ولی یا قدرتی لایزال که منتظر است تا با یک اشاره انسانی را به دادخواهی بکشد. که در حقیقت چنین نیست و خدا شعور بی وجودی است که در عین روح بودن- ذی وجود- که قوه محرکه او در قالب فکر به شکل ماده و در چهارچوب قانونی غیرقابل تغییر خلاصه می شود. زلزله و سیل عقوبت گناهان انسان نیست بلکه حرکات ماده در چارچوب قانون است- همان بصیرتی که باعث زلزله می شود، مرض را درمان می کند، این ممکن است یک جمله توأم با احساسات باشد در حالیکه چنین نیست. و هرگاه که به نحوه عمل قانون الهی آگاهی کامل یافتیم می توانیم هم خود و هم دیگران را درمان کنیم- پزشکی که بوسیله دارو و روشهای معمول مادی مریضی را شفا می دهد اگر به این اصل اساسی آگاهی یابد و بداند عاملی خیلی مهمتر از دارو و آن وسائل و دستکاریها است که در ورای همه آنها قرار گرفته و باعث شفای درد می شود به مراتب بهتر از سایرین می تواند مفید به فایده باشد.
در طول تاریخ شواهد زیادی از درمان بدون مداخله ابزار و عناصر مادی دیده شده و می شود که باعث ثبوت این ادعا است.
در تورات آمده است که قوم بنی اسرائیل برای درمان از مارگزیدگی، مار گزیده را رو در روی مار برنزی پرهیبتی نشانده و با خیره شدن بر آن درمان می شد که این یک نوع معالجه روحی به مثل است که براساس آن هم جنس را با هم جنس معالجه می کردند، چیزی که امروزه کسی جرأت آن را ندارد. تاریخ شواهد دقیقی از معالجه روحی به مثل از حضرت موسی را ثبت کرده است. درمان روحی و درمان فکری ممکن است برای رسیدن به نتیجه از عناصر مادی استفاده کند یا نکند ولی وابسته به آن عناصر نیست، در تورات موارد زیادی از درمان روحی و درمان فکری موجود است؛ الیشا- الیجاح- دنایل و پیغمبران زیادی در گذشته شفادهنده بودند که از آن به عنوان معجزه استفاده می کرده اند.
سپس عیسی ظهور می کند، تجاری از جلیله- حامل پیامی نو از شفا برای تمامی دنیا- او معتقد بود که تمام امراض در نتیجه بهم خوردن وضع درونی و روحی انسان است و نشان داد که راه علاجش در تصحیح آن حالت نهفته است که با اصلاح آن تمام امراض در نتیجه بهم خوردن وضع درونی و روحی انسان است و نشان داد که راه علاجش در تصحیح آن حالت نهفته است که با اصلاح آن تمام امراض از بین برود. تعالیم او به مراتب فزون تر از این بود ولی این مقدار برای بحث ما کافی به نظر می رسد که در اینجا جا دارد که اشاره شود که پزشکان امروزی سعی بر این دارند که از تعالیم عیسی در روش درمان استفاده نموده و حداکثر تلاش خود را برای تصحیح وضع روحی نامتعادل افراد که علت اساسی امراض است بکار می برند. عیسی دو هزار و اندی سال باید صبر کند تا کشفیات علم تعالیم او را رسمیت داده در حالیکه آنچه او تعلیم داد با ماست و منتظر یک اشاره.
گرچه این حقیقت دارد که عیسی پیغام آور راز دنیای درون و معنوی بود ولی این را هم باید بدانیم که آنچه او از قلب دکتر نیش صحبت کرد که اصول معتقدات او را تعلیم می داد، روحانیون مسیحی آن را در لفافه هائی از تعصب و تاریکی و ابهام چنان پیچیدن و با حرمت و هیبت و وهم ارائه کردند که اصل تنه در شاخ و برگهای افزوده گم شد. او چندان از رستگاری بعد از مرگ حرفی به میان نیاورد بلکه تمام حرفهای او برای نجات بشر در قید حیات بود و حل مسائلی که او را خورد می کند. که از دیدگاه غیرمتعصبان بیشتر تعالیم او در جهت بهتر و شادتر کردن زندگی روزمره انسانها است. تعالیم او تصاحب سطح والای اوج روح انسان است در قالب جسم نه برای جسمی بعد از مرگ و تهی از روح و بهشت و دوزخ- بلکه برای زندگی همین لحظه و در اینجا تعلیم او این بود که بصیرت ذات یا عقل کل در هر جائی از این جهان با عقل انسان و یا آنچه را عقل فردی می نامند یکی است پس انسان و خدایش نیز یکی است و جدای از آن انسان نمی تواند کاری را انجام دهد تمام آنچه را که انسان انجام می دهد از طرف او و بصورت عمل در او متجلی می شود و آزادی او بستگی به درجه شناخت او از عمل این بصیرت ذات در وجود خود او دارد. و از آنجائی که این بصیرت ذات در حوزه قانون مختص خود عمل می کند، انسان نیز می تواند بیاموزد که چگونه خودش را در مسیر این قانون قرار دهد. مسیری که در آن هیچ گونه اصطکاکی وجود نخواهد داشت که بتوان آن را به جریان رود میسی سی پی تشبیه کرد که با وقار و آرام و به راحتی در جریان است و وقتی خشن و پرغضب می شود که مانعی سر راهش قرار گیرد که مجبور شود با غرشی عظیم شلاق وار بر آن بکوبد و با خود به دریا ببرد با استفاده از قانون جاذبه مسیح این را تعلیم داد که شعور انسان همانا شعور عقل کل است و تا زمانی که در آن مسیر حرکت می کند نه اصطکاکی بوجود می آید و نه احساس خستگی با ناهماهنگی و آن لحظه که در مسیر خود با آن شعور کل مانعی بوجود می آورد- درد و رنج و بدبختی به همراه آن بر او می تازد. این نوع طرز تفکر برای آن روز فلسفه قشنگی بود و امروز از استدلال علمی برخوردار است. البته برای آن روز نیز تنها بصورت تئوری خلاصه نمی شد. مسیح با عملش در شفای به انسانهائی که به او مراجعه می کردند این را در عمل نیز به ثبوت رسانید که باعث شگفتی حکام و دانشمندان آن روزگار شد که حتی امروزه نیز با شگفتی همراه است و آنها به این نتیجه رسیدند که حتماً او از نیروی ماورای الطبیعه برخوردار است و در نهایت اعلام کردند که او پسر خدا باید باشد و داستان قدرت شفا او بصورت افسانه تا به امروز باقی مانده است.
بیست قرن از آن زمانی که مسیح رسالت خود را به انجام رسانید گذشت و دنیا در خواب عمیقی فرو رفت و در درد و رنج غوطه خورد. در حالیکه اگر پیام او در همان روزهای نخستین درست تحلیل شده بود دنیای امروز ما، دنیای دیگری بود. دنیائی خالی از جنگ- خالی از درد و رنج و مرض- خالی از فقر و بدبختی و هر چند که آگاهی به تعالیم او زیادتر می شد و انسانها خود را در مسیر قانون الهی قرار می دادند همه آن بدبختیها از بین می رفت و دنیائی داشتیم سوای آنچه که هست و حتی غیرقابل تصور.
پیشرفت علم در زمینه تحقیقات درباره طبیعت وجودی جهان هستی تعالیم مسیح را یکبار دیگر زنده کرده و مدنظر قرار می دهد. هر دوی آنها در یک نقطه بهم می رسند و آن نقطه هم جائی است که در آن حوزه عمل شفای تشکیل می شود. هر بیست و چهار ساعتی که می گذرد تعداد زیادی از مرد و زن به این مرز نزدیک شده و به دنیای درمان روحی و درمان فکری می رسند ضمن بکارگیری تعالیم مسیح و سایر شفادهندگان و معلمان بزرگ این عمل.
مسیح ذات حقیقی انسان را تعلیم داد. نه جسم خاکی او که به نظر خیلی ها آلوده به گناه در پیشگاه خداوندگار غضب و پر هیبتی منتظر عقوبت تسلیم ایستاده است. او تعلیم داد که انسان در دنیائی از ذلت و خواری و بدبختی محکوم نیست که با مرگ از چنگال این گرفتاریها نجات یابد و به دنیای عزت ازلی برسد بلکه او تعلیم داد که انسان از حیات عالی و با سرنوشتی ملکوتی است و در حقیقت پسر خدا است و حاکم بر تمام سرنوشتش، ولی به غلط تحت تلقینی قرار گرفته که باورش شده است که برده و بنده است. او تعلیم داد که دنیا محلی خصومت آمیز نیست و در خدمت انسان است بنابراین گناه و درد و رنج هیچ حقی ندارند که بر او مسلط شوند و تنها گناه ماندن در جهل و دور از این حقیقت است. و تا زمانی که زانوی غم در سینه می فشارد خوار و ذلیل است و از آن لحظه که به حقانیت وجود خود پی می برد پسر خدا است.
مسیح با اعلام اینکه این حق انسان است که پسر خدا باشد مفهوم بسیار روشن و متعالی را ارائه داد که باعث شد دنیای روانشناسی را با جرأت به لرزه درآورده و اعلام کند که انسان از بدو تولد آزاد خلق شده است. فکر او تا ژرفای حقیقت پیمود و افکار سطحی آن روزگار را شکافت، درست شبیه آنچه که در فقر فکری قرن بیستم اتفاق افتاد، بینش روشن او همراه با درک درست از حقیقت دنیای درون و آگاهی به یکی بودن انسان با خدا بر تمام افکار موجود در دنیا چنان فائق آمده که هرگز کسی نظیرش را ندیده است، و باور درونی او از عمل غیرقابل انکار ماهیت قانون روح و فکر او را قادر ساخت تا با عقل کل در یک مسیر واقع شده و حرکت کند که نتیجه اش چیزی شد که حتی امروزه نمی توان جز معجزه به آن لقب دیگری داد. آنهم برای روحی ضعیف و کوته بین.
تعالیم مسیح را می توان بصورت خلاصه اینطور بیان نمود که انسان دارای سه بعد است که بر سه مبنا و در یک شخص عمل می نماید که بهترین و ساده ترین راه تجسم این موضوع این است که آن را بصورت سه دایره متحد المرکز که در داخل هم واقع شده اند فرض نمائیم. که دایره درونی که به مرکز نزدیکتر است تشکیل دهنده روح یا جوهر وجودی اوست. که این مرکزیت درست شبیه خدا است که هرگز مریض نمی شود و متحمل در دیار رنجی نیست و لایتناهی است. و همیشه کامل است کامل در سلامتی و شادی و نشاط، و در آرامش تمام و هماهنگ با آهنگ موزون حیات و جهان و هر آنچه که در آن است که تنها روی سکه تغیر ناپذیر انسان است و مثل خدا هیچ چیز و هیچ عامل یا موردی نمی تواند در او تأثیر بگذارد و یا خللی در او وارد آورد و در این مرکزیت روح است که از آن سلامتی کامل تراوش کرده و در آن تمام آنچه را که راز هستی است توسعه می یابد. که این دنیای فردی علتهای اوست.
دایره دوم یا دایره وسطی- شعور انسان است و آخرین دایره جسم او یا آنچه که ظاهر وجود مادی اوست تشکیل می دهد. و این دایره آخری یا دایره برونی است که دنیای فردی معلولها انسان است. واسطه ای که در آن علت به معلول تبدیل می شود شعور انسان است انسان دارای قدرت انتخاب است و قادر می باشد که فکر خود را یا به دنیای درون سیر دهد و یا به دنیای برون متوجه نماید. که اگر فکر خود را متوجه این نماید که در دایره آخری متمرکز شود با تصوری از درد و رنج و بدبختی و محدودیت، همه این آلام در سرچشمه قدرت تخیل او باقی می ماند بر عکس اگر به هستی اش بپردازد تمام این کیفیتها در ظاهر هستی اش متجلی می شود- زیرا شعور انسان دارای قدرت خلاقیت است.
تمام تجربیات اول بصورت ضروری در شعور انسان شکل می گیرد. تمام آن چیزهائی که باعث خوشی و سعادت ما می شود و همچنین تمام درد و رنجهائی که باعث گرفتاری و بدبختی ما شده بدواً بصورت تصوری در ذهن ما ظاهر شده است. شعور انسان در خلاقیتش کاملاً بی طرف است. و بدون وقفه عمل می نماید حتی در موقع خواب آنچه را که بصورت تصور در ذهن خود پرورانیده ایم شکل می دهد. هر تجارتی که پایه ریزی شده اول بصورت تصوری در ذهن بوجود آمده است و هر خانه ای که ساخته شده است طرح آن نیز ابتدا در ذهن سازنده ریخته شده است و همین نوع مرضی که بوجود آمده است نقشی از آن قبلاً در ذهن مریض بسته شده است از دست دادن کار- یا دوستی یا احساس عدم امنیت قبل از هر چیز بصورت تصوری در ذهن ظاهر شده است. که غالباً بعضی اشخاص به این موضوع اعتراض داشته و می گویند هرگز چنین چیزی نبوده و ما لحظه ای تصورش را هم نکرده ایم ولی چنین شد. قبل از اینکه فکری در اعماق ضمیر ناخودآگاه جا باز کند بعضی وقتها بصورت یک فلش از ذهن می گذرد. ولی موقعی که در آنجا جا گرفت در سطحی پائین در ضمیر خودآگاه دیگر قابل شناسائی نمی تواند باشد و این باعث می شود که در بیشتر مواقع انسان بگوید که هرگز چنین تصوری نداشته است. ولی دائماً تحت تأثیر قانون ذهنیت واقع شده و مرتباً احساسی را رها می کند که ما در خیلی موارد قادر به تشخیص آن نیستیم بهر حال می توانیم این را بصورت یک حقیقت بپذیریم که هرگز تا چیزی در ضمیر ناخودآگاه انسان انبار نشده باشد در ظاهر انسان متجلی نمی شود زیرا درون انسان همیشه مانند کارخانه ای هر آنچه در آن انبار شده است براساس قانونی که هرگز تغییر نمی کند عمل نموده و از علت به معلول تبدیل می کند. قدرت انتخاب انسان او را قادر می سازد که مثل یک فرشته یا شبیه یک شیطان فکر کند، یا مثل یک پادشاه یا فردی برده و اسیر، فرقی ندارد هر آنچه که او انتخاب کند، ذهنش آن را خلق کرده و متجلی می شود. مسیح بر این تأکید داشت که ضرورت دارد شعور انسان متوجه مرکز روح انسان باشد که اگر چنین بشود کمال روح وسیله واسطه شعور در جسم متجلی می شود. و از طرف دیگر اگر شعور او مشغول تغییرات حالات دنیای برون جسم خود باشد، آن را نصیبش خواهد شد که غالباً انسان با دیده اغماض از آن می گذرد و لازم است به شرح آن پرداخته شده و توضیح داده شود که هر وقت انسان توجهش را از سلامتی جاودانه- و روح شکست ناپذیری که تجلی خدا در خود اوست برگردانده و این مرکزیت قدرت لایتناهی الهی را نادیده بگیرد، اینجاست که مرض شکل گرفته و متجلی می شود. تعالیم مسیح در درمان شامل رد ناخوشی در دنیای حقیقی این جسم ظاهر بود و تأکید بر آن داشت که انسان باید درونش را بحد کمال برساند تا باورش بشود که مرض دست پرورده افکار اوست.
این روشی است که امروزه کسانی که در راه درمان فکری و درمان روحی موفق بوده اند بکار می برند و از آن استفاده می کنند در اینجا لازم است که این نقطه روشن شود که کل معالجات در شعور انسان بوجود می آید و نیازی به تمرکز فکر از طرف شفادهنده بر روی مریض یا سعی بر نفوذ بر شعور او نیست که البته این را نباید با کوششی که در جهت روشن کردن درک مریض از نحوه عمل و حوزه قدرت روح و کمال آن می شود یکی دانست وقتی که به روشهای درست درمان روحی می رسیم می بینی که شفادهنده باید خود را کاملاً متقاعد کند که بدن هیچ شک و تردیدی مریضش انسان کاملی است و تمام آنچه را که در این کمال خللی بوجود می آورد از افکار خود دور نماید.
از آنجائی که شواهد دال بر عمل بصیرت ذات یا عقل کل در بین ستارگان مشاهده می کنیم معتقد می شویم که در دریائی از بی نهایت شعور کل یا عقل واقع شده ایم که بر ما محیط است و این تنها شعور حاکم بر جهان است و هر وقت شخصی فکر می کند- با استفاده از آن عقل کل فکر می کند و لاغیر. آنچه را که شعور فردی می نامند در حقیقت قطره ایست از این دریای بیکران شعور کل که البته دارای تمام خصوصیتهای آن دریا است. شعور غیرقابل تقسیم است بنابراین آنچه را که در یک نقطه ای از این شعور بروز می کند درست در همان نقطه از شعور کل موجود در دسترس همه قرار دارد.
‌مریض برای شفا به شفادهنده پناه برده و از درد می نالد. دردی که برای او واقعیت دارد و آن را احساسش می کند شفادهنده نیز این را می داند که احساس درد واقعیت دارد ولی واقعیت غائی نیست. زیرا واقعیت غائی روح است که تغیرناپذیر است. و از آنجائی که او می داند که مریضش درگیر با نوعی تصور نادرست از وجود خودش و حالات حاکم بر خودش است سعی بر این می کند که اعتقاد غلط او را اصلاح نماید. شفادهنده خود را متقاعد کند که بیمارش در خطا است و باید خیلی هوشیارانه خود را از تصویری که مریضش با خود می آورد جدا کرده و چنان مواظب خودش باشد که گوئی می خواهد غریقی را نجات دهد و باید برای این کار خود را از چنگال آن غریق نیز دور نگهدارد و با اعتقاد بر این که روح مریضش در کمال مطلق است این تصور درست را به حرکت درآورده که کاملاً در جهت مخالف فکری مریض است. و چون هر دوی آنها در یک شعور یا عقل کل واقع اند- شفادهنده می داند که مریض نیز آنچه را که او می داند در ضمیر ناخودآگاهش می داند گرچه در آن لحظه ممکن است که کاملاً از آن بی خبر باشد ولی به مجردی که مریض افکارش را با افکار شفادهنده تلفیق نموده و آن را می پذیرد- شفا متجلی می شود.
تنها روشی که مسیح از آن استفاده می کرد این بود او هرگز به هیچ کدام از روشهای معمول روانشناسی یا روشهائی مانند تمرکز فکر- قدرت فکر و یا هیپنوتیزم متکی نبود. بلکه او همیشه از نیروی الهی استمداد می طلبیدند با این اندیشه که بازتاب آن تصور کاملی است و اجزای تشکیل دهنده شعور باطنی ما بازتابی از این تصویر کامل را در بدن- مغز و وضع مریض ایجاد می کند به شفا می پرداخت.
در اینجا سئوال پیش می آید: که آیا شفادهنده نوعی تلقین استفاده می کند؟ جواب این است اگر مریض تنها این تصور را داشته باشد که یک نوع اختلال داشته است، تمام مراحل مثل خوابی خواهد بود که واقعیت نداشته است، بنابراین باید قانونی حاکم باشد که بوسیله آن شفادهنده- شفا را به مریض القاء‌ می کند.
این قانون را می توان بصورت خلاصه چنین بیان کرد: تصویری که در ذهن بوجود می آید یک واقعیت است و وضع ظاهری جسم نیز بازتابی است از این واقعیت. و از آنجائی که شعور قدیمی تر است از جسم بنابراین خالق جسم است که در حقیقت این پروسه تداوم داشته و در هر لحظه سلولی را دوباره می سازد. جسم مداوم در حال تغییر است و پس از گذشت چند سالی کاملاً تغییر می کند ولی عقل یا شعور در جای خودش دست نخورده باقی می ماند و پس از گذر هفتاد هشتاد سال هنوز می تواند دوران هفت- هشت سالگی را به یاد آورد. بنابراین شعور باید علت باشد و جسم معلول، عقل جوهر ذات است و جسم سایه آن و از آنجائی که سایه بازتاب عناصر تشکیل دهنده شیئی یا جسمی بوجود می آید بنابراین وضعیت جسمی که به مداوا می رود ضرورتاً برگردانی است از تصویری که اول در ذهن شفادهنده نمود می کند و سپس دیر یا زود وسیله مریض پذیرفته می شود. که باید حتماً هر دوی شفادهنده و مریض یا تصویر سلامتی کامل را پذیرفته و باور داشته باشند. و وقتی شخصی خود را شفا می دهد، خود نیز باید این باور را پذیرا بوده و این آگاهی از کمال را در خود بوجود آورده باشد.
صدها مورد وجود دارد که این گفته که جوهره ذات خمیره جسم را درهم آمیخته است دقیقاً تأیید می نماید. تاریخ پر است از مواردی که اشخاصی بوده اند که با اندیشیدن و تفکر مدام آثاری از زخمهائی بر روی بدن خود تنها با فکر بوجود آورده اند فدائیان کاتولیکهای مسیحی موارد بخصوصی را ارائه می دهند که با تفکر بر زخمهای مسیح مصلوب درست شبیه آن را در بدن خود ایجاد کرده اند، و در صدها مورد این فدائیان قادر بودند و توانستند که درست همان زخمها را در کف دستها و پاها و اطراف بدن یا بر روی ابروان خود بوجود آورند. که در یک مورد کاملاً استثنائی، نسبت فرنسیس از آسیبی- که یکی از مخلصان مسیح بود با تفکر و اندیشه زیاد بر زخمهای مسیح چنان آثاری از آن را در بدن خود بوجود آورده بود که می گویند پس از مرگش و در موقع شستشو برای کفن و دفن فکر کردند که میخی در کف دست او فرو رفته که می خواستند آن را با میخ کش درآورند.
وقتی که این قانون ذات وجود درست برعکس طبیعت انسان عمل نموده و می تواند غشاء پوست را چنان سفت کرده که به شکل میخی درآورد آیا نمی توان آن را در جهت مخالف آن یعنی سلامتی جسم هدایت کرده و بکار گرفت؟- شخصی که آگاهی کامل به نحوه عمل و حوزه عمل این قانون عقل کل دارد از منبع انرژی بیکرانی برخوردار است. بنابراین اعتقاد او بر نیروی زیرکی که تنها بخود او تعلق دارد با این عقیده که او تنها کسی است که از قدرت شفادهنده برخوردار است متکی نیست بلکه بر چیزی متکی است که خیلی بالاتر از اینها است و آن نیروی بصیرت ذات است که برای استفاده از او در اختیار اوست و آماده هدایت بسوئی است که او جهت می دهد. و بدین سبب است که می گوئیم که شفا حرکتی است قطعی از فکر در جهت معینی و برای هدف معینی، و بوسیله انعکاس آن در قالب شکیل مادی. این نعمت تنها برای اشخاص بخصوصی نیست بلکه همه می توانند از آن برخوردار باشند. مطالعه کننده این کتاب همانقدر به آن دسترسی دارد که بزرگترین استادان این فن از آن برخوردارند و همانقدر که فردی باورش شد که این حقیقت وجود دارد در اختیار اوست و آماده برای بکارگرفتن می باشند.
به همین علت است که ما معتقدیم و تأکید داریم که هیچ درد بزرگ یا کوچکی، سخت یا آرامی و یا بطور کلی درد بی درمانی وجود ندارد زیرا با قدرتی سر و کار داریم که بزرگی یا کوچکی پیش آن مفهومی نداشته و همان قدرتی است که جهان را با آن عظمتش به راحتی اداره می کند. بزرگی و کوچکی یک اصطلاح نسبی است زیرا آنچه که برای بصیرتی محدود بزرگ جلوه می کند برای بصیرت لایتناهی بی مقدار است.
پزشکان معمولی که از این قانون شفا آگاهی ندارند خود را محدود به مهارتهای شخصی و داروهای موجود که در اختیار دارند نموده و باید در تشخیص بسیار دقیق باشند. چون پایه و اساس علم شان بر آن متکی است و باید داروهائی انتخاب کنند که دقیقاً مناسب با آنچه را که تشخیص داده اند باشد و تمام توجهشان در مسیری است که سایر همکاران در پیش گفته اند یا گزارش کرده اند و گرچه پیشگامانی بوده اند که قدم جلو گذاشته و با جرأت از چارچوب تعیین شده پا فراتر نهاده و به تازه های درخشانی رسیده اند ولی به ندرت دیده می شود که همه آنها جرأت این کار را داشته باشند و آن پیشگامان نیز تمام تحقیقات خود را در آزمایشگاه و محیطی دربسته انجام داده و تا به نتیجه ای مطمئن نرسیده اند و روش جدید در درمان با دارو کشف نکنند نیز در آزمایشگاه را بر روی هیچ احدی نمی گشایند.
درست بر عکس این، سعی بر این است که خود را از روش معمول گذشته رهانیده و این زنجیر شک و تردید را بگسلانیم. و نگذاریم با این حرف« در گذشته هرگز این عمل انجام نشده است» خود را در غل و زنجیر کرده و جلو آزادی عملمان را سد کنیم. این همان چیزی بود که کلمبو گفتند: او بجائی نخواهد رسید و از لبه پهن زمین پرت خواهد شد.» ما نیز به دریا زده ایم، دریائی پر تلاطم و مواج تنها به این امید که در این سفر به دنیای جدیدی برسیم و در این راه شعار ما این است: ما تجسمی هستیم از آنچه که فکر می کنیم» آنچه که به ذهن ما خطور می کند به آن می توان رسید، در اینجا این گفته سیودن برگ مصداق پیدا می کند که یکبار گفت:« فرشتگان شرح حال انسان را از رخساره او می خوانند» میلیونها نفر به این دنیای جدید مهاجرت می کنند. دنیائی آزاد- آرام و مملو از صلح و سلامتی».
منبع: کتاب شعور درمانی.

کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط محسن یزدانی زازرانی 91/6/19:: 10:10 صبح     |     () نظر

 او تنها در شلمچه، در یک شب دو هزار وسیله سنگین را با رعایت همه جوانب حفاظتی و استتار کامل به خطوط مقدم رساند. ترابری سپاه با وجود او یک ستاد عملیاتی بود.

"سید محمد صنیع خانی"، فرزند سیدموسی، در روز پانزدهم دی ماه سال1332 در شهر مقدس قم دیده به جهان گشود. او در یک خانواده مذهبی رشد کرد و در دوران کودکی به همراه پدر در محافل قرآنی و مراسم مذهبی شرکت می کرد.

خانواده صنیع خانی در سال1338به تهران عزیمت کردند و در محله یخچال شوش، روبروی کوره مرکزی، ساکن شدند و پس از یکسال به نازی آباد نقل مکان نمودند.

سید محمد سال اول دبستان را در دبستان پور جوادی، در خیابان خزانه گذراند و درسال 1354 از دبیرستان الهی در رشته طبیعی دیپلم گرفت. وی که در دوران نوجوانی وارد مبارزات سیاسی علیه رژیم طاغوت شده بود، در پاییز 1357 در حال توزیع اعلامیه های امام (ره) توسط ساواک دستگیر و زندانی گردید.

سید محمد با اوج گرفتن مبارزات مردمی و بازشدن درب زندانها، همراه باسایر انقلابیون در بند آزاد شد و در تظاهرات و حرکت‌های مردمی تا طلوع فجر انقلاب اسلامی حضوری فعال یافت.

او در روز تاریخی 12بهمن ماه 1357 در کمیته استقبال از امام خمینی(ره) در بهشت زهرا(س) در گروه انتظامات مراسم، عاشقانه خدمت کرد و در حماسه 19 تا 22 بهمن در تسخیر مراکز مهم و پادگان‌ها نقش ارزنده ای ایفا نمود.

سید محمد از پایه گذاران کمیته انقلاب نازی آباد (منطقه 13) بود و با توجه به قرار داشتن یکی از مراکز توزیع مواد مخدر در محله باغ آذری در حیطه جغرافیایی منطقه 13، عملا ماموریت مبارزه با قاچاقچیان توسط این کمیته انجام می شد که سید محمد مسئولیت آن را بر عهده داشت.

سید محمد صنیع خانی در بهار سال1358 به عضویت رسمی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در آمد و با توجه به اینکه سپاه منطقه 13 و کمیته منطقه 13 عملا در هم ادغام شد و هر دو با مدیریت واحد اداره می شد و پس از مدتی کل مجموعه مبارزه با مواد مخدر به همراه افراد شاغل به واحد اطلاعات سپاه منتقل گردید.

سید محمد از ابتدای جنگ تحمیلی با ایجاد مرکز اعزام نیروی سپاه در محل لانه جاسوسی آمریکا، مسئولیت اعزام رزمندگان را به مناطق عملیاتی بر عهده گرفته بود.

سردار شهید سید محمد صنیع خانی بنیانگذار و فرمانده ترابری سپاه بود. وی نقش موثر و تعیین کننده ای در ایجاد تحرک در یگانهای رزم و پشتیبانی و رفع کمبود وسائل نقیله سنگین ایفا نمود و به شایستگی از عهده این وظیفه خطیر بر آمد.

ترابری سپاه در عملیات والفجر8 در سال 1364 عملیات جابجایی امکانات، تجهیزات و نیروی انسانی، را با رعایت اصل غافلگیری با موفقیت به انجام رسانید که یکی از عوامل موثر در پیروزی این عملیات به حساب می آمد.

برابر اسناد موجود؛ او تنها در شلمچه، در یک شب دو هزار وسیله سنگین را با رعایت همه جوانب حفاظتی و استتار کامل به خطوط مقدم رساند.

ترابری سپاه با وجود او یک ستاد عملیاتی بودکه در تمامی اوقات شبانه روز آماده ارائه خدمات به جبهه و پشت جبهه بود.

کارهایی که محمد صنیعی و یارانش انجام می دادند بسیار خیره کننده بود. پس از بمباران پل قطور و تخریب آن و قطع ارتباط شبکه راه آهن ایران – ترکیه و اروپا، که از ابعاد سیاسی و اقتصادی برای کشور بسیار حساس بود، بلافاصله وارد صحنه شد و در مدت کوتاهی با یک ابتکار حرفه ای، مسیری جدید در کوه ساخت و با استقرار تجهیزات، کالاهای هردو طرف مسیر را به طرف مقابل می رساند.

اگر سیل و یا زلزله ای در کشور زخ می داد، اولین فردی که برای امداد و کمک رسانی در ذهن مسئولین عالی نظام تداعی می کرد؛ سید محمد بود. او در ساخت حرم و حسینیه امام خمینی نقش چشمگیری داشت. آخرین مسئولیتش؛ قائم مقامی بنیاد تعاون سپاه بود.

حضور مستمر در صحنه های جنگ و مدیریت پشتیبانی او در زیر انبوه بمب های شیمیایی، خمپاره ها، ترکش ها و .... زخم های عمیقی را بر پیکر او وارد ساخته بود. او در عملیات والفجر8 (فتح فاو) شیمیایی شده بود و سال های بعد از جنگ چندین بار در داخل و خارج از کشور به درمان پرداخت.

سید محمد سال ها در و رنج ناشی از مجروحیت را تحمل کرد  و در نهایت در روز چهاردهم شهریور ماه سال 1374 به فیض شهادت رسید. آن فرمانده مجاهد و مخلص ایران اسلامی در جوار حرم حضرت امام خمینی به خاک سپرده شد)


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط محسن یزدانی زازرانی 91/6/19:: 9:11 صبح     |     () نظر

<   <<   6   7   8   9   10   >>   >
درباره
صفحه‌های دیگر
پیوندها
لیست یادداشت‌ها
آرشیو یادداشت‌ها