سفارش تبلیغ
صبا ویژن
یاری دهنده ترین چیز بر رشد خرد آموزش است . [امام علی علیه السلام]
جوان و جوانی پیوندی دیرین با عشق داشته و دارد
 هنوز سن و سالشان به 24 نرسیده؛ جوانی را می‌توان براحتی در عمق چشمانشان یافت؛ یکی چای پخش می‌کند و دیگری لابه‌لای جمعیت می‌چرخد و اسفند را دانه‌دانه بلاگردان دسته‌زنان و کودکان می‌کند. گویی محرم در کوچه جوانی آنان عطر و بویی دیگر دارد. بویی که این روزها در هوای شهر پیچیده و همه به نوعی شب و روز خود را با آن گره زده‌اند.

لباسشان مشکی است و هیاتشان بیشتر از 50 متر فضا ندارد، اما گویی دنیایی از شور را در خود تابانده‌اند تا در یکی از همین کوچه‌پس‌کوچه‌های تنگ شهر دود‌گرفته‌مان این نکته را به ما یادآوری کنند که هنوز جوانی و دین و عشق با یکدیگر پیوندی ناگسستنی دارند.

هر روز که از دهه اول محرم می‌گذرد و به تاسوعا و عاشورای حسینی نزدیک‌تر می‌شود، تب و تاب جوانان هیات بیشتر شده و هر روز سنگین‌تر از روز قبل بر سینه می‌کوبند و ریزریز اشک‌های خود را در تاریکی سرازیر می‌کنند.

آیا تا به حال با خود گفته‌اید چرا در روزهای محرم جوانان با هر سلیقه فکری، رنگ و رویی یکسان می‌گیرند و بی‌هیچ چشمداشتی در تکایا، هیات‌های مذهبی و مساجد به عنوان خادم حضور پیدا می‌کنند؟

یاشار یکی از بچه‌های هیات اباعبدالله است. موهایش کمی بلند است و هیکل ورزشی‌اش او را در قاب دیدگان بیشتر نمایان می‌سازد، اما با تمام وجود خود را نوکر سالار کربلا می‌داند.

یاشار می‌گوید: از کودکی در هیات‌های مذهبی بودم. نام امام حسین(ع) و ابوالفضل‌العباس در درونم جوشش ایجاد می‌کند. گویی با آمدن محرم به خودم تکانی می‌دهم و می‌گویم باید دل را صاف کرد، باید پای کار آمد؛ حالا فرقی ندارد این پای کار‌آمدن، داربست‌بستن باشد یا چای‌دادن به عزاداران. اصلا کار‌کردن در دستگاه امام حسین(ع) را باید منت‌کشی کرد و از آقا خواست که این فیض را نصیبمان کنند.

وی که 25 بار بیشتر چرخه عمرش نچرخیده، تمام برکت زندگی‌اش را مدیون نام ائمه می‌داند و اظهار می‌دارد: با اسم ائمه بزرگ شدیم، با اسم این بزرگواران رسم زندگی را یاد گرفتیم و اگر خدا بخواهد فرزندم نیز در این دستگاه خدمت خواهد کرد.

پای لنگ دل

پای صحبت جوانان هیاتی‌نشستن‌، دل آدم را می‌لرزاند و پای لنگ دل را بیشتر نشان می‌دهد. این را محسن مرادی، جوان قدیم که دیگر کار را به دهه شصتی‌ها سپرده می‌گوید.


نکته: داستان محرم و عاشورایش پایانی ندارد تا زمانی که جوانان پای کار هستند و کفگیرشان در دیگ دلدادگی می‌چرخد و دست بر سینه ساییده می‌شود

 

وی ادامه می‌دهد: کار‌کردن برای امام دل می‌خواهد و عشق، برای همین فرقی ندارد جوان باشی یا پیر، اما خوش به سعادت جوانانی که از فرصتشان استفاده می‌کنند و در محافل مختلف مذهبی حضور پیدا می‌کنند. اما نباید یادمان برود که اگر ما هم‌اکنون براحتی در هیات‌ها می‌نشینیم و برای سالار شهیدان عزاداری می‌کنیم تعداد زیادی از جوانان در مرزها حضور دارند و امنیت را برای کشور تامین می‌کنند. همین جوانان چیزی از هم‌سن و سالان خودشان که اینجا سینه می‌زنند و عرق می‌ریزند، کم ندارند.

مرادی بیان می‌دارد: شور و هیجان به حسین(ع) و خاندانش تنها مربوط به هیات‌ها نیست. کسی که در این روزها و شب‌ها به مردم خدمت می‌کند گویی در مجلس امام حسین(ع)‌ بوده و به همان اندازه و شاید بیشتر ثواب می‌برد.

شور و هیجان جوانان در محرم حسینی را نمی‌توان پایانی یافت و هر گوشه از این منشور بزرگ را که نظاره می‌کنی، می‌توانی جوانانی بیابی که در میدان حضور دارند و بخشی از کار را در دست گرفته‌اند.

شرمنده میهمان آقا نشدم

آشپزی هم یکی از آن میدان‌هاست که نه‌تنها دل و عشق می‌خواهد، بلکه تجربه‌ای در قد و قامت یک آشپز حرفه‌ای را می‌طلبد. کامران رضایی، آشپز جوان مسجد حضرت عباس است که تنها 28 سال دارد.

او می‌گوید: هفت سال است با پدرم کار آشپزی مسجد را انجام می‌دهیم. طی 13 روز اول محرم هر روز باید غذا پخت کنیم. با این‌که کار پرمشقتی است و باید دقت زیادی در کار صرف شود، اما عشق به این کار باعث شده تا دیگر سختی‌هایش به چشم‌مان نیاید.

کامران بیان می‌کند: بارها شده دستم زیر دیگ غذا سوخته، اما برای این‌که غذا ته نگیرد به اجبار آتش را با دست جابه‌جا کرده‌ام. عشق کار‌کردن برای هیات ترس را از آدم می‌گیرد. خدا را شکر با کمک پدرم و تجربه‌ای که به دست آورده‌ام، تاکنون غذای آقا نسوخته و شرمنده سفره ایشان نشده‌ایم. البته خود آقا توجه ویژه‌ای به مهمانان‌شان دارند و دست رد به سینه آنان نمی‌زنند.

وی ادامه می‌دهد: شیرین‌ترین خاطره من به عنوان یک جوان از سفره ابا‌عبدالله روز اولی است که پای اجاق گاز آمدم و به عنوان خادم آقا لقب گرفتم. این لقبم را با دنیا عوض نمی‌کنم و نوکری سرورم را تاج سر خود می‌کنم.

جوان و جوانی، پیوندی دیرین با عشق داشته و دارد. گویی جوانان این دیار تا زمانی که برگ تاریخ همچنان حرفی برای گفتن دارد پا در رکاب دل دارند و به قول معروف سرباز کوی عشق هستند. داستان محرم و عاشورایش پایانی ندارد تا زمانی که جوانان پای کار هستند و کفگیرشان در دیگ دلدادگی می‌چرخد و دست بر سینه ساییده می‌شود.

گویی فصل جوانی در این روزگار هیچ تفاوتی با سده‌های قبل خود ندارد و جوانان همچنان با گذر زمان سیر و سلوک اجداد خود را پیش گرفته‌اند و درس دلدادگی را به خوبی آموخته‌اند. برای دیدن این عشق نیازی به راه دور‌رفتن نیست. در همین کوچه‌ها و تکایای کوچک شهر جمع‌های رویایی را می‌توان یافت که یک علم و کتل، جوانان پاکدل بسیاری را دور خود جمع کرده است.

محد عابدینی که علمدار خیابان سلمان فارسی است، می‌گوید: هرکس به نوعی عشق خودش را به امام و خاندانش نشان می‌دهد. یکی در مسجد حاضر می‌شود و یکی در دسته حضور پیدا می‌کند و سینه می‌زند و یکی مثل ما به عشق پرچمدار کربلا زیر علم می‌رویم و یا ابوالفضل‌گویان هیات را به جلو می‌بریم.

او ادامه می‌دهد: علامت و علامت‌کشی کار خطرناکی است و تنها با نیروی جوانی می‌توان آن را انجام داد. حتی بسیاری از جوانان از پس آن برنمی‌آیند. متاسفانه این حرکت در بین برخی از جوانان رو به کجی رفت و به نوعی به قدرت نمایی مبدل شد، اما خوشبختانه الان دیگر کسی برای این حرکت‌ها سراغ علم نمی‌آید و همه برای نشان‌دادن ارادتشان به پای علم می‌آیند. متاسفانه در این چند سال که علم بلند کرده‌ام، شاهد بودم برخی از جوانان بدون آمادگی بدنی زیر علم ‌رفته و کمر خود را برای همیشه معیوب کرده‌اند.

عابدینی می‌گوید: من به هم‌سن و سالان خودم پیشنهاد می‌دهم در صورتی که از آمادگی جسمی برخوردار نیستند به هیچ وجه این کار را انجام ندهند و سلامت خود را به خطر نیندازند. از راه‌های دیگری هم می‌شود در دستگاه امام خدمت کرد و همه‌چیز به علم‌کشی ختم نمی‌شود.

فقط دو روز دیگر تا عاشورا باقی است و شور و هیجان در هیات‌های مملو از جوانان افزایش می‌یابد تا هر شب بخوانند: امشبی را شه دین در حرمش مهمان است ... مکن ای صبح طلوع ....


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط محسن یزدانی زازرانی 91/9/6:: 10:1 صبح     |     () نظر

این عضو ظاهراً به دردنخور به بهبودی افراد از عفونت های جدی کمک مؤثری می کند.
ممکن است شنیده باشید که آپاندیس یادگاری از وضعیت گذشته بدن انسان است و مانند استخوان پای واقع در عقب بدن نهنگ کاربردی ندارد. ولی " بیل پارکر" که استاد دانشگاه پزشکی است، با این نظر مخالف است و می گوید:" آپاندیس نوعی جایگزین طبیعی در بدن برای باکتری های مفید در اندام های داخلی است. وقتی دچار عفونت حاد داخلی می شویم نظیر دوران ابتلای افراد به وبا- نوعی بیماری که در گذشته در بسیاری از کشورها وجود داشته و اکنون نیز در برخی از مناطق خیلی رایج است- باکتری های مفید در اندام های داخلی فرسوده و ضعیف می شوند. در این شرایط آپاندیس است که به آنان کمک می کند تا مجدداً بهبود یابند".
پارکر معتقد است آپاندیس در بدن ما نقش معبدی ایمن را برای اندام های ریز بازی می کند و چون مسافرخانه ای است که همیشه برای پذیرش مسافران جای خالی دارد.
فرضیه پارکر و همکارانش که برای اولین بار در سال 2007 منتشر شد، نظریه ای جدید از کارکرد یک عضو در بدن انسان است. به تازگی نیز مقاله ای منتشر شده است که اطلاعات جدیدی در تأیید این نظریه ارائه می کند.
" جیمز گرندل" رئیس بخش داخلی بیمارستانی در لانگ آیلند به اتفاق همکارانش، 254 بیمار را که دارای سابقه عفونت حاد داخلی موسوم به C -diff(بیماری خطرناک و مهلکی نیز به شمار می رود) بوده اند، مورد بررسی و مطالعه قرار دادند. طبق نظریه پارکر اگر باکتری های مفید ضعیف شوند، بیماری عفونی C -diff سریع تر رشد و بدن را ضعیف و نهایتاً بیمار را از بین می برد. اگر این فرضیه درست باشد افراد فاقد آپاندیس در مقایسه با سایر افراد باید بیشتر در معرض رشد و عود کردن بیماری عفونی باشند.
و این دقیقاً همان چیزی بود که گرندل و گروهش به آن رسیدند. از 254 بیمار مورد مطالعه بیماران بدون آپاندیس دو برابر بیشتر در معرض عود و ابتلای مجدد به عفونت و بیماری C -diff بودند در حالی که این حالت در بیماران سالم دارای آپاندیس تنها 18 درصد از موارد دیده شد، و عفونت در بیماران بدون آپاندیس 45 درصد اتفاق افتاده بود. در بدن انسان عضوی وجود دارد که به باکتری ها کمک می کند زنده بمانند و آنها نیز به نوبه خود به زنده ماندن ما کمک می کنند. برای اطمینان بیشتر از مفید بودن این عضو آزمایش های بیشتری باید انجام شود. اکنون پزشکان این عضو مفید را در صورت عفونی شدن قطع می کنند و ما اطلاع و دانش کمی در مورد ارتباط و پیچیدگی ارتباط اندام های داخلی بدن با یکدیگر داریم.
منبع: دانشمند، شماره 586.
منبع: ساینتیفیک آمریکن- مارس 2012

کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط محسن یزدانی زازرانی 91/9/1:: 1:41 عصر     |     () نظر

از آنجایی که فندق سرشار از مواد مغذی است، از ابتلا شدن به بسیاری بیماری ها جلوگیری می کند. این خوراکی فوق العاده سرشار از اسید اولئیک، پروتئین، کربوهیدرات، بتا- سیتوسترول، انواع ویتامین ها و مواد معدنی است. محققان معتقدند که تنها با مصرف 25 تا 30 گرم فندق در روز می توانید ویتامین ایی مورد نیاز بدن خود را تأمین کنید و به موجب آن با بسیاری از بیماری های قلبی- عروقی مقابله کنید. فندق و روغن آن سرشار از این ویتامین بوده و با مصرف آن عملکرد عضلات بهتر شده و گلبول های قرمز سالم باقی خواهند ماند. با حفظ گلبول های قرمز، بیماری کم خونی فرد درمان می شود. ضمناً اگر در اوایل ابتلا به بیماری سرطان از ویتامین ایی استفاده کنید، سلول های سالم صدمه نخواهند دید. ماده " بتا- سیتوسترول" موود در فندق مانع افزایش کلسترول و سرطان (به ویژه سرطان های پروستات و سینه) می شود.
حدود 60 تا 70 درصد از فندق را روغن تشکیل می دهد. این روغن مفید انرژی لازم را به بدن می رساند، درجه حرارت بدن را تنظیم می کند، از ورود عوامل خارجی به بدن جلوگیری می کند و در نهایت به حل ویتامین های قابل حل در چربی نیز کمک خواهد کرد.
یکی از روغن های بسیار مفید در این ماده خوراکی موسوم به اسید لینولئیک برای رشد بسیار مفید است. به علاوه، فندق سرشار از ویتامین ب1، ب2 و ب6 است. این ویتامین ها برای تشکیل سلول های خونی و نیز سلامت مغز بسیار سودمند هستند. مواد ذیل هم در فندق وجود دارند:
1- کلسیم: برای سلامتی دندان ها و استخوان ها سودمند است.
2- آهن: برای تشکیل سلول های خونی مفید است.
3- پتاسیم: برای بهبود عملکرد سیستم عصبی و عملکرد بهینه ماهیچه ها نقش اساسی ایفا می کند.
با توجه به بررسی های انجام شده، افرادی که از فندق و یا روغن آن استفاده می کنند، حدود 50 درصد کمتر با سکته قلبی مواجه می شوند. شما می توانید فندق را هم به صورت خام و هم برشته مصرف کنید. این ماده سرشار از فیبر نیز است و برای سلول های پوست و رشد موها نقش بسزایی ایفا می کند. روغن آن هم برای درمان جوش مفید است. ضمناً توصیه می شود پوست کودکان را هم با این روغن ماساژ دهید تا از ابتلای آن ها به بسیاری از بیماری های تنفسی جلوگیری کنید.
شما می توانید فندق را به راحتی از قنادی ها و روغن آن را از عطاری ها تهیه کنید. بعضی افراد نسبت به فندق و روغن آن حساس هستند و باید قبل از مصرف با پزشک خود مشورت کنند.
این ماده خوراکی در آشپزخانه هم کاربرد دارد. می توانید آن را به انواع غذاها، کیک ها، پای ها و دسرهایتان اضافه کنید. ضمناً می توانید قهوه خود را هم با آن طعم دار کنید. به علاوه، توصیه می شود در هوای سرد برای کسب انرژی بیشتر فندق مصرف کنید. می توانید فندق را تفت داده و یا روی آتش برشته کنید. با این کار بوی مطبوعی فضای اتاقتان را پر خواهد کرد. این رایحه اعصاب را آرام کرده و تنش را برطرف می کند.
از آن جایی که فندق ترکیبی از مواد بسیار مفید است، برای حفظ سلامت قلب نقش بسزایی ایفا می کند. همان طور که قبلاً ذکر شد این ماده مغذی حاوی اسید اولئیک است. اسید اولئیک نوعی اسید چرب تک قطبی غیر اشباع است که در کاهش کلسترول مؤثر است. ضمناً، به علت وجود انواع مواد معدنی و نیز نوعی امینو اسید بنام " آرجنین" در فندق فشار خون و تنش رگ های خونی کاهش می یابد.

مواد دیگر موجود در فندق
- آنتی اکسیدان ها
- فیتوکمیکال ها
- فیتوسترول ها
- پروتئین
فندق سرشار از اسیدفولیک نیز هست که از بسیاری سرطان ها، بیماری های قلبی، آلزایمر، نقص لوله عصبی و افسردگی جلوگیری می کند. فیتوکمیکال های موجود در فندق هم که شامل کاروتنوئیدها، فلاونوئیدها و پروانتوسیانیدها هستند به طور قابل توجهی از ابتلا به سرطان ها و بیماری های قلبی جلوگیری می کنند. به علاوه، این ترکیبات مانع عفونت مجاری ادرار و تشکیل لخته های خونی در بدن می شوند.

موارد مصرف فندق
- روغن فندق به عنوان طعم دهنده ای فوق العاده محسوب می شود.
- آرد فندق در کیک پزی کاربرد بسیار دارد.
- فندق خرد شده را در انواع شکلات ها و نیز به عنوان طعم دهنده دسرهای حاوی قهوه استفاده می کنند.
- کرم آن به عنوان طعم دهنده ای فوق العاده است.
- کره فندق را می توانید روی کلوچه های کوچک، نان تست و یا شیرینی های حلقوی بمالید و میل کنید.
- از فندق برشته برای تزئین روی بسیاری از کیک ها استفاده می کنند.
منبع: Health and Nurition
منبع: دانشمند شماره 586.


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط محسن یزدانی زازرانی 91/9/1:: 1:40 عصر     |     () نظر

 دست عضوی است که از طریق آن مغز با جهان خارج ارتباط برقرار می کند. ما انسان ها از دست خود برای ایجاد آتش، دوختن، هدایت هواپیما، نوشتن، کندن، درآوردن غده ها از بدن، بیرون کشیدن خرگوش از کلاه و... استفاده می کنیم. عقل و مغز انسان با قدرت خلاقیت نامحدود خود، همان چیزی است که انسان را متمایز از سایر موجودات و منحصر به فرد می سازد. اما بدون داشتن دست، همه افکار بلندی که در ذهن می پرورانیم و در سر داریم به هیچ نتیجه ای نخواهد رسید مگر فهرستی بلند بالا از خواسته ها و آمال. علت این که ما می توانیم از دست خود برای انجام کارهای زیادی استفاده کنیم، به آناتومی و ساختار خارق العاده آن برمی گردد. در زیر پوست ما دست ها از ترکیب بسیار ظریفی از بافت های مختلف ساخته شده اند. شصت دست به تنهایی توسط 9 عضله جداگانه کنترل می شود. برخی از این عضلات از طریق استخوان ها با دست متصلند و بقیه با حالتی مارپیچی به بازو می رسند. مچ دست خوشه ای متحرک از استخوان ها و رباط ها است که با رگ های خونی و اعصاب به هم پیوند می خورند و شاخه های عصبی تا نوک انگشتان دست ادامه دارند. دست توانایی ایجاد نیروهایی قوی و عالی را دارد. یک ساعت ساز از دست خود برای جاگذاری فنرهای ریز در زیر یک میکروسکوپ و یک پرتاب کننده توپ از همین ساختار و اندام برای پرت کردن توپ با سرعت بیش از یکصد کیلومتر در ساعت استفاده می کند. این عضو بدن به اندازه ای مفید و ارزشمند است که " سر چارلز بل" جراح بزرگ اسکاتلندی در سال 1833 یک کتاب کامل به نام " دست" نوشته و ویژگی های آن از جمله ساختار، طراحی آشکار و ظریف و بهره رسانی های حیاتی آن را ستوده است. در آن زمان این طرز تفکر که حیات به مرور تکامل یافته است، رایج شده بود. اما بل فکر می کرد که نگاهی دقیق تر به دست انسان چنین افکار و گفته هایی را رد می کند. دست انسان آخرین و بهترین مدرک و دلیل برای آن است که ساختار کامل آفرینش و طراحی آن را آشکار می سازد. فقط یک مشکل درباره عقیده بل وجود دارد: او در مورد این که چرا گونه های دیگر جانوران نیز دست دارند، توضیحی نداد. هیچ کس در این مورد که پنج انگشت متصل به بازوان یک اورانگوتان، از دستان انسان متفاوت است، مشکلی ندارد. به موارد دیگر باید نگاهی دقیق تر بیندازیم. بال خفاش ممکن است مانند پرده و یا ورقه ای به نظر برسد اما در زیر این پرده یا ورقه خفاش نیز همان پنج انگشت را مشابه انسان و اورانگوتان دارد و مچی هم دارد که مانند دست انسان به استخوان ها وصل است. وقتی داروین کتاب اصل انواع را نوشت در این مورد چنین توضیح داد و این سؤال را مطرح کرد؛" چه چیزی سؤال برانگیزتر از این است که می بینیم دست انسان برای گرفتن و دست موش کور برای کندن، پای اسب، باله های دلفین، بال های خفاش و... هم به یک روش و با بهره گیری از یک الگو هدایت می شوند؟ از نظر داروین برای این سؤال یک پاسخ روشن وجود داشت. دست ما با خفاش و سایر حیوانات قرابت دارد زیرا همه ما دست خود را از یک پیشینه واحد و یکسان به ارث برده ایم. برای کشف این موضوع که دست ها چگونه تکامل یافته اند، محققان در مدت 150 سال گذشته، سنگواره های متعددی را در همه قاره های جهان به دست آورده و با بررسی و مقایسه ساختار دست موجودات زنده، ژن سازنده دست ها را مورد مطالعه قرار داده اند. بارها و بارها به این نتیجه رسیده اند که نظر داروین می تواند درست باشد. تکامل دست از 380 میلیون سال پیش و از باله های صاف و یا شیاری مانند ماهی قرمز و باله های کوتاه و کلفت ماهی های کنونی آغاز شده است. درون این باله های سخت استخوان های کوتاهی مانند استخوان های بازو قرار داشت. در طول زمان نسل های آینده این موجودات استخوان های تکامل یافته تری پیدا کردند که مانند مچ و انگشتان دست ما بود. انگشتان دست مدت ها بعد و به تدریج ظاهر و از هم جدا شدند و به حیوانات اجازه می داد در حالی که چهار دست و پا در آب راه می رفتند به گیاهان چنگ بیندازند و آنها را بگیرند. دست های اولیه بسیار عجیب تر از دستان کنونی بودند. بعضی از انواع جانوران هفت و برخی هشت انگشت در هر دست داشتند. اما زمانی که مهره داران در 340 میلیون سال پیش راه رفتن روی زمین را آغاز کردند، تعداد انگشتان دست به پنج انگشت کاهش یافت و به عللی که برای دانشمندان نامشخص است و نمی دانند، هیچ گاه به حالت اولیه و دستانی با انگشتان زیاد برنگشت. با این حال دگرگونی های زیادی در دستان گونه های مختلف جانوران از بال های دلفین گرفته تا بال های عقاب تا شاخ های آویزان برخی از حیوانات رخ داده است. دانشمندان با مطالعه دست موجودات زنده کم کم پی می برند که چه تغییرات مولکولی موجب ایجاد چنین تنوع شگرفی شده و این که به رغم تفاوت های ظاهری، دست همه موجودات در ابتدا حالتی و ساختاری شبیه به هم داشته است. شبکه ای از ژن های گوناگون وجود دارد که یک دست را می سازد و همه دست هایی که به شکل های گوناگون دیده می شوند از طریق همان شبکه ساخته می شوند. برخی از ژن ها مچ را و برخی دیگر درازای انگشتان را می سازند. تغییرات نامحسوس در این ژن ها موجب بلندتر شدن انگشتان، ناپدید شدن آنها و تبدیل برخی از آنها به چنگال می شود. کشف جعبه ابزار مولکولی سازنده دست، درک عمیق تری از آنچه دیدگاه داروین بوده و به دانشمندان داده است. ممکن است بال های یک کرکس و پنجه های شیر از بیرون تفاوت داشته باشند، ولی تفاوت بین آنها می تواند بر اثر کاهش نوعی از پروتئین در یکی و افزایش پروتئینی دیگر در دیگری باشد. داروین فقط توانست علائم ظاهری تکامل دست را تشخیص دهد ولی دانشمندان کنونی در پی آشکار ساختن علائم درونی این تفاوت ها هستند. منبع: نشنال جئوگرافیک- می 2012 منبع: دانشمند شماره 586.


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط محسن یزدانی زازرانی 91/9/1:: 1:18 عصر     |     () نظر

آن روزی که حضرت ابا عبدالله الحسین (علیه السلام) با دیدن چهره برادر، بر او گریست، در پاسخ سوال امام حسن (علیه السلام) که از علت گریه آن حضرت سوال کرد، فرمود: به جهت بلایی که به تو می¬رسد، که حکایت از مسموم کردن مظلومانه امام مجتبی (علیه السلام) داشت.

ولی امام حسن (علیه السلام) با شنیدن این پاسخ، مسموم شدن خود را ناچیز شمرد و فرمود:
لا یوم کیومک یا ابا عبدالله
روزی مانند روز تو نیست که سی هزار نفر به سوی تو آیند و همه مدّعی باشند که از امت جدّ تواند ...” منتهی الآمال – ص 346 “

قاسم (علیه السلام)


در سال 50 ه.ق وقتی کار سمّ جعده ملعونه – همسر امام حسن (علیه السلام) - به آنجا کشید که پاره¬های جگر امام در اثر آن، از دهان مبارکش، بیرون آمد، در لحظه¬های آخر، همه اهل و عیال خود را به امام حسین (علیه السلام) واگذاشت. یکی از فرزندان امام حسن (علیه السلام) که در این لحظات، شاهد ماجرا بود و چشم از چشم عمو، بر نمی¬داشت، قاسم (علیه السلام) بود. کودکی که حدود سه بهار از عمر شریفش سپری نگردیده بود.
با نقشه¬ای که معاویه بن ابوسفیان کشید تا یزید را به جای خود بنشاند، حضرت حسین (علیه السلام)، برای بیعت نکردن با یزید- که جرثومه فساد بود - مجبور به ترک مدینه شد. در قافله ای که به سوی حجاز رهسپار بود، اهل و عیال امام مجتبی (علیه السلام) هم بودند. مکه، برای امام حسین (علیه السلام) امن نبود – که یزیدیان در زیر لباس¬های احرام، شمشیر بسته و قصد کشتن امام را داشتند – بنابراین بر اساس نامه دعوت کوفیان – که مسلم بن عقیل (علیه السلام) هم آن را تایید کرده¬بود – روز هشتم ذیحجه که حجاج، در تدارک رفتن به عرفات بودند، از مکه بیرون آمد.
کار کاروان سرگردان حسینی به کربلا کشید و در محاصره قرار گرفت تا شب عاشورا فرا رسید. اینک قاسم بن الحسن (علیه السلام)، سیزده ساله شده و در مدتی که پدرش را از دست داده¬ بود، امام حسین (علیه السلام) چنان در تربیت قاسم کوشیده و با او انس داشت که او را ”یا بنیّ“ – ای پسرکم - خطاب می-کرد.
ابوحمزه ثمالی (ره) می¬گوید، از حضرت زین العابدین (علیه السلام) شنیدم که می¬فرمود:
چون شب عاشورا فرا رسید، پدرم تمامی اصحاب و یاران خود را جمع کرد و به آن¬ها فرمود:
ای یاران و پیروان من، تاریکی شب را مرکب خود قرار داده و جان خود را نجات دهید که مطلوب این قوم ، جز من کسی نیست و ...
پس از امتناع آنان، آن حضرت فرمود: همانا فردا من کشته می-شوم و همه کسانی که با من هستند، نیز کشته خواهند شد. و از شما احدی باقی نخواهد ماند ...
قاسم ابن الحسن (علیه السلام) که در این جمع حاضر بود، مشتاقانه پرسید: آیا من هم کشته خواهم شد.
امام حسین (علیه السلام) با محبتی پدرانه به او فرمود: یا بنیّ، کیف الموت عندک
پسرم، مرگ در نزد تو چگونه است؟ و قاسم، بدون لحظه ای درنگ، پاسخ داد: یا عمّ احلی من العسل
عمو جان از عسل شیرین¬تر است.
امام حسین (علیه السلام) هم فرمود: عمویت فدایت شود آری والله، تو یکی از مردانی هستی که در رکاب من به شهادت خواهی رسید.
روز عاشورا ، پس از آن که نوبت به قاسم ابن الحسن رسید، در خیمه ها ولوله¬ای دیگر بود و میدان رفتن او تماشایی.

عاشورا به روایت لهوف


راوی گفت: دیدم جوانی بیرون آمد که صورتش مانند پاره ماه بود، و مشغول جنگ شد.
همین که مقابل مردم ایستاد فریادش بلند شد:
ان تنکرونی فانا ابن الحسن/ سبط النبی المصطفی الموتمن
مردم اگر مرا نمی شناسید ، من پسر حسن بن علی بن ابیطالبم.
هذا الحسین کالاسیر المرتهن / بین اناس لاسقوا صوب المزن
این مردی که این جا می بینید و گرفتار شما است، عموی من حسین بن علی بن ابیطالب است.
ابن فضیل ازدی چنان بر فرقش زد که سرش را شکافت و او با صورت به زمین افتاد و فریاد زد: عمو جان، به دادم برس.
امام حسین (علیه السلام) مانند باز شکاری از اوج، به کنار او فرود آمد و همچون شیر خشمگین بر دشمنان حمله ور شد، شمیشری بر ابن فضیل زد که دست سپر شده او از آرنج جدا شد، ابن فضیل چنان فریادی زد که همه لشکر شنیدند و برای نجاتش تاختند که باعث شد بدن او زیر سم اسب¬ها بماند و به هلاکت برسد.
گرد و غبار که فرو نشست، امام حسین (علیه السلام) کنار قاسم (علیه السلام) ایستاده بود در حالی که او از شدت درد پای بر زمین می¬سایید.
امام فرمود : از رحمت خدا دور باد گروهی را که تو را کشتند و جدّ و پدرت در روز قیامت از آنان دادخواهی خواهند کرد .
سپس فرمود: به خدا قسم بر عمویت دشوار است که تو او را به یاری بخواهی و او دعوت تو را اجابت نکند یا اجابت کند ولی به حال تو سودی نبخشد. به خدا قسم امروز روزی است که برای عمویت کینه¬جو فراوان است و یاور اندک.
بعد از آن پیکر قاسم (علیه السلام) را به سینه گرفت و با خود به خیمه ها رساند و در میان کشتگان بنی هاشم قرار داد.
سهم امام حسن مجتبی (علیه السلام) - که قبر بی¬ شمع و چراغش در بقیع خاموش است - در کربلای حسینی، قربانی به نامهای: ابی¬بکر، قاسم، عبدالله، عمر، بُشر و احمد (محمد) بن الحسن می-باشد، که در منای عشق خود را فدای عمو کردند. ( کیمیای قلم)
منبع :
لهوف سید بن طاووس
منتهی الامال شیخ عباس قمی

کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط محسن یزدانی زازرانی 91/9/1:: 11:21 صبح     |     () نظر

<   <<   16   17   18      >
درباره
صفحه‌های دیگر
پیوندها
لیست یادداشت‌ها
آرشیو یادداشت‌ها