سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هر گاه روزی بیاید که در آن بر دانشم نیفزایم، پس در آمدن خورشید آن روز بر من خجسته مباد . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]

توناب ترین شعر خدائی ماد ر

تفسیر تمام عشقهایی مادر

از پاکترین عاطفه ها لبریزی

سرچشمه خوبی و صفائی مادر

وقتی همه وا ها قریبانه شوند

تنها تو کلام اشنایی مادر

باید که بهشت زی پایت باشد

زیرا که بهشت را سرائی مادر

اغازگر کلام هر گفتاری

بر دفتر مهرانتهایی مادر

اکنون کهجهان ز رنگها مینالد

الحق که رفیق بی ریایی مادر

روحد شاد

فرزندت حاج محسن


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط محسن یزدانی زازرانی 91/5/23:: 12:14 عصر     |     () نظر

نمیدانم؛ این عمر تو دانی به چه سانی طی شد؟
پوچ و بس تند چنان باد دمان !
همه تقصیر من است ...
اینکه خود می دانم که نکردم فکری
که تامل ننمودم روزی
ساعتی یا آنکه چه سان می گذرد عمر گران
کودکی رفت به بازی
به فراغت به نشاط
فارغ از نیک وبد و مرگ و حیات
همه گفتند کنون تا بچه است بگذارید بخندد شادان
که پس از این دگرش فرصت خندیدن نیست !
بایدش نالیدن ...
من نپرسیدم هیچ که پس از این ز چه رو نتوان خندیدن
نتوان فارغ و دلرسته زغم همه شادی دیدن
هر زمان بال گشادن سر هر بام که شد خوابیدن
من نپرسیدم هیچ، هیچکس نیز هیچ نگفت
نوجوانی سپری گشت به بازی، به فراغت، به نشاط
فارغ از نیک و بد و مرگ و حیات
همه گفتند کنون جوان است هنوز
بگذارید جوانی بکند
بهره از عمر برد، کامرانی بکند
بگذارید که خوش باشد و مست
بعد از این باز مرا عمری هست؟
یک نفر بانگ برآورد که او اکنون باید فکر فردا بکند
دیگری آوا داد که چو فردا بشود فکر فردا بکند
سومی گفت همانگونه که دیروزش رفت، بگذرد امروزش همچنین فردایش
بعد از این باز نفهمیدم من، که به چه سان دی بگذشت
آنهمه قدرت و نیروی عظیم به چه ها مصرف گشت
نه تفکر نه تعمق و نه اندیشه دمی عمر بگذشت به بیحاصلی و دمی
چه توانی که ز کف دادم مفت
من نفهمیدم و کس نیز مرا هیچ نگفت
مدت عهد شباب می توانست مرا تا به خدا پیش برد
لیک بیهوده تلف گشت جوانی هیهات
آن کسانی که نمی دانستند جوانی یعنی چه راهنمایم بودند
که دائم فکر خوردن باشم
فکر گشتن باشم
فکر تامین معاش، فکر یک زندگی بی جنجال فکر همسر باشم
کس مرا هیچ نگفت زندگی خوردن نیست
زندگی ثروت نیست
زندگی داشتن همسر نیست
زندگی فکر خود بودن و غافل ز جهان نیست
حال فهمیدم هدف زیستن این است رفیق:
من شدم خلق که با عزمی جزم پای بند هواها گسلم
پای در راه حقایق بنهم
با دلی آسوده فارغ از شهوت و آز و حسد و کینه و بخل
مملو از عشق و جوانمردی و زهد در ره کشف حقایق کوشم
شربت جرات و امید و شهامت نوشم
زره جنگ برای بد و ناحق پوشم
شمع راه دیگران گردم و با شعله خویش
ره نمایم به همه گر چه سرا پا سوزم


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط محسن یزدانی زازرانی 91/5/23:: 12:13 عصر     |     () نظر

فرض کن حضرت مهدی به تومهمان گردد!!ظاهرت هست چنانیکه خجالت نکشی؟باطنت هست پسندیده صاحب نظری؟خانه ات لایق اوهست که مهمان گردد؟ لقمه ات درخوراو هست که نزدش ببری؟ پول بی شبهه وسالم زهمه دارائیت داری آن قدرکه یک هدیه برایش بخری؟ حاضریگوشی همراه توراچک بکند؟باچنین شرط که درحافظه دستی نبری!!واقفی برعمل خویش توبیش ازدگران!میتوان گفت توراشیعه ی اثنی عشری؟ انشاء اله شرمنده اش


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط محسن یزدانی زازرانی 91/5/23:: 12:10 عصر     |     () نظر

آه نخلستان و چاه و است و علی(ع) / کوفه در خواب گناه است و علی
کوفه خواب است و کسی در جاده نیست / در تمام شهر یک آزاده نیست
کوفیان با ننگ سودا می کنند / از علی امشب تبرا می کنند
کوفیان با عافیت خو می کنند / بر سر دنیا هیاهو می کنند
باز امشب عشق تنها می شود / زخم ، سهم فرق مولا می شود
کوفیان امشب « ولی » را می کشند / فاتح خیبر « علی » را می کشند
آفتاب عشق گلگون می شود / سینه ی سجاده پرخون می شود
باز امشب عقده ها گل می کند / بر لبان غم ، دعا گل می کند
پشت نخل آرزو ، خم می شود / داغ حسرت سهم ، آدم می شود
می شود امت یتیم و بی امام / عشق ، ناکام و عدالت ، ناتمام
جاده می ماند غریب و بی سوار / ذوالفقار عدل می گیرد غبار
کوفیان ، مست ترنم می شوند / در غبار عافیت گم می شوند
کوفه ، ای ظلمت سرای شب نورد / کوفه ، شهر عافیت ، آیین زرد
کوفه ، ای نامرد ، ای شهر فریب / کوفه ، ای بی درد ، ای شهر فریب
زادگاه و قبله ی اصحاب باد / پنج فصل عدل را دادی به باد
خوب می دانم علی سهمت نبود / درک آن خورشید در فهمت نبود
چون که با زهر تو پرپر شد علی / همنشین زخم خنجر شد علی
کاش امشب باز باران می گرفت / بغض من راه نیستان می گرفت
کاش امشب درد می آمد فرود / بغض من ، زخم علی را می سرود
چاه کو ، تا بشنود درد مرا / ماه کو ، آن شاهد درد آشنا
ای علی ، هجر و صبوری تا به کی / چهارده قرن از تو دوری تا به کی
تا به کی باید ز هجرانت سرود / شعر در وصف شهیدانت سرود
بی تو ای مولا ، دل ما کربلاست / سهم ما از زندگی ، درد و بلاست
عشق در چشمان من گل گاشته / گریه با من ماجراها داشته
خانه ام امشب دوباره ابری است / گریه ، گام آخر بی صبری است
بی تو بر دل مانده زخم صد فدک / کو دو بیتی ، کو جنون ، کو نی لبک
غم مدار ، اما دل ما محکم است / گر چه دنیا سهم ابن ملجم است
ذوالفقارت یا علی میراث ماست / ما به خونخواهی به پا خواهیم خاست
ای علی ، سنگ صبور فاطمه / وارث زخم غیور فاطمه
ای شهید فتنه ی قوم جمل / بهترین تفسیر اخلاص عمل
چشمهایت ای طلوع دلنواز / بر جهان ای کاش می تابید باز
کاش امشب باز باران می گرفت / بغض من راه نیستان می گرفت
کاش امشب درد می آمد فرود / بغض من زخم علی را می سرود
شیعیان ، من داغدار حیدرم / داغدار آن بهار پرپرم
بی علی ، ماییم و اندوهی مدام / روبروی ماست راهی ناتمام
بی علی ، دنیا ندارد اعتبار / وای بر ما ، وای بر این روزگار


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط محسن یزدانی زازرانی 91/5/23:: 12:9 عصر     |     () نظر

آه نخلستان و چاه و است و علی(ع) / کوفه در خواب گناه است و علی
کوفه خواب است و کسی در جاده نیست / در تمام شهر یک آزاده نیست
کوفیان با ننگ سودا می کنند / از علی امشب تبرا می کنند
کوفیان با عافیت خو می کنند / بر سر دنیا هیاهو می کنند
باز امشب عشق تنها می شود / زخم ، سهم فرق مولا می شود
کوفیان امشب « ولی » را می کشند / فاتح خیبر « علی » را می کشند
آفتاب عشق گلگون می شود / سینه ی سجاده پرخون می شود
باز امشب عقده ها گل می کند / بر لبان غم ، دعا گل می کند
پشت نخل آرزو ، خم می شود / داغ حسرت سهم ، آدم می شود
می شود امت یتیم و بی امام / عشق ، ناکام و عدالت ، ناتمام
جاده می ماند غریب و بی سوار / ذوالفقار عدل می گیرد غبار
کوفیان ، مست ترنم می شوند / در غبار عافیت گم می شوند
کوفه ، ای ظلمت سرای شب نورد / کوفه ، شهر عافیت ، آیین زرد
کوفه ، ای نامرد ، ای شهر فریب / کوفه ، ای بی درد ، ای شهر فریب
زادگاه و قبله ی اصحاب باد / پنج فصل عدل را دادی به باد
خوب می دانم علی سهمت نبود / درک آن خورشید در فهمت نبود
چون که با زهر تو پرپر شد علی / همنشین زخم خنجر شد علی
کاش امشب باز باران می گرفت / بغض من راه نیستان می گرفت
کاش امشب درد می آمد فرود / بغض من ، زخم علی را می سرود
چاه کو ، تا بشنود درد مرا / ماه کو ، آن شاهد درد آشنا
ای علی ، هجر و صبوری تا به کی / چهارده قرن از تو دوری تا به کی
تا به کی باید ز هجرانت سرود / شعر در وصف شهیدانت سرود
بی تو ای مولا ، دل ما کربلاست / سهم ما از زندگی ، درد و بلاست
عشق در چشمان من گل گاشته / گریه با من ماجراها داشته
خانه ام امشب دوباره ابری است / گریه ، گام آخر بی صبری است
بی تو بر دل مانده زخم صد فدک / کو دو بیتی ، کو جنون ، کو نی لبک
غم مدار ، اما دل ما محکم است / گر چه دنیا سهم ابن ملجم است
ذوالفقارت یا علی میراث ماست / ما به خونخواهی به پا خواهیم خاست
ای علی ، سنگ صبور فاطمه / وارث زخم غیور فاطمه
ای شهید فتنه ی قوم جمل / بهترین تفسیر اخلاص عمل
چشمهایت ای طلوع دلنواز / بر جهان ای کاش می تابید باز
کاش امشب باز باران می گرفت / بغض من راه نیستان می گرفت
کاش امشب درد می آمد فرود / بغض من زخم علی را می سرود
شیعیان ، من داغدار حیدرم / داغدار آن بهار پرپرم
بی علی ، ماییم و اندوهی مدام / روبروی ماست راهی ناتمام
بی علی ، دنیا ندارد اعتبار / وای بر ما ، وای بر این روزگار


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط محسن یزدانی زازرانی 91/5/23:: 12:9 عصر     |     () نظر

<   <<   6   7   8   9   10   >>   >
درباره
صفحه‌های دیگر
پیوندها
لیست یادداشت‌ها
آرشیو یادداشت‌ها