سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خداوند، روز قیامت به سه تن لبخند می زند :کسی که شبانه برمی خیزد و نماز می خواند، مردمی که برای نماز، صف می بندند ؛ و مردمی که برای پیکار با دشمن صف می بندند. [.رسول خدا صلی الله علیه و آله]

 

از امام حسن بن علی بن ابی طالب «ع» روایت شده است , که فرمود : تنی چند از یهود به نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمدند , پس دانشمندترین ایشان در باره مسائلی از آن حضرت سؤال کرد , و از جمله سؤالهایش این بود که گفت : خدای عزّ و جلّ به چه منظور 30 روز روزه در ساعات روز را بر امّت تو واجب ساخته است و بر امتهای دیگر بیش از این فزض فرموده است ؟ رسول خدا «ص» فرمود : «« وقتی آدم علیه السلام از آن میوه درخت خورد , سی روز اثر آن در شکم او باقی ماند , از این جهت خدا سی روز گرسنگی و تشنگی را بر نسل او فرض فرمود , و آنچه در شب می خورند تفضّلی از جانب خدای عزّ و جلّ در باره ایشان است . و کار بر آدم نیز بر همین گونه بوده است . »» و از این رو خدا آن را بر امّت من واجب ساخته است . سپس این آیه از سوره بقره را تلاوت فرمود : «« کُتِبَ عَلیکمُ الصًّیامُ .... »»مرد یهودی گفت : راست گفتی یا محّمد , پس مزد کسی که این ایام را روزه بدارد چیست ؟ »» فرمود : «« هیچ مؤمنی نیست که ماه رمضان را به قصد قربت روزه بدارد , مگر آنکه خدای تبارک و تعالی 7 خصلت را بر او  واجب می سازد , »» نخست ...

1-       آنکه حرام را در بدنش ذوب می کند .

2-       آنکه اورا به رحمت خدای تبارک و تعالی نزدیک می سازد ,

3-       آنکه با این عمل خطای پدرش آدم را جبران می کند ,

4-       آنکه فشارهای بیهوش کننده , جان دادن را بر او آسان می سازد ,

5-       آنکه او را از گرسنگی و تشنگی روز قیامت در امان می دارد ,

6-       آنکه خدا برات « سند » آزادی از آتش جهنّم را به او عطا می کند ,

7-       آنکه خدای عزّ و جلّ او را از غذاهای پاکیزه بهشت اطعام می نماید .

در این هنگام آن یهودی گفت : راست و صحیح گفتی , یا محمّد .

« من لایحضره الفقیه ,ج2, ص387 »


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط محسن یزدانی زازرانی 91/5/23:: 10:41 صبح     |     () نظر

الهـی ،! توانگران به آزاد کردن بندگان رستـــگارند ، این تهیدست را به بنده کردن آزادان سرفراز فرما .!

الهـی ،! پنـــهانی و دزدکی می گریم تا  نامحرمان به حرم خانه سرم  دست نیابند ، و آشــکارا  لبخند دارم تا  نابخـردان  دیوانه ام  نخوانند .!

الهـی ،! تا به حال می گفتم «« گذشته ها گذشت ،  »» اکنون می بینم که « گذشته هایم نگذشت » بلکه همه در من جمع است ؛ «آه ,آه , آ , از یـــوم جمع .!! »
الهـی ،! این روزگار ،طوفانـی تر از طوفان نوح  است  و قــرآن کشتـی  نجات ؛ خوشــا  به حال  اصــحاب السفینه.

الهـی ،! گاهی در انواع مخلوقات گوناگون تو ماتم  و اهـی در افراد«« لونالون »» آنها و بیش از همه در اطوار جور واجور خودم ، ( رب زدنی فیـــک تحــیر .)

الهـی ،! بـــدا  به حالــم اگر مرگـــم  به ««  حتـف انـف »» باشد و بـس  «« یا حـی و یا محــیی »» جــز تو که ««  حیو?َ  »» دهد .؟

الهـی ،! تاکنون به امیدواری سر به بالا می داشتم و خــدا خـــدا می کردم ، اکنون به شرمساری سر به زیر افکندم که چرا «« چون و چرا می کردم .! »»

الهـی ،! عــیان تر از من کیست که با تو همنشینم .!

الهـی ،! خوشا به حال کسانـی که لــذات جســـمانـی شان  عقـــلانــی  شد .!!

الهـی ،! از تو شرمنده ام که بندگــی نکــردم  و  از  خودم  شرمنده ام  که  زندگی  نکردم  و  از  مردم  شرمنده ام  که  اثر  وجودی ام  برای  ایشان چه بود .

الهـی ،! توفیقم  ده  که  یک ««  بار استغفر ا ... و اتوب الیه »»  بگویم  که  هنوز از گفتن آن شرم دارم .

الهـی ،! شاه به خـــیال شـــاد است و حســـن  به  عقـــــل .

الهــی ،! تاکنون خودم را بر منبر، گوینده می پنداشتم و حضار را«« مستمع »» ولی اکنون می بینم که گوینده تویــی و من و «« مستمع هر دو مستمعیم .!»»

« الهی نامه" علامه آملی »


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط محسن یزدانی زازرانی 91/5/23:: 10:40 صبح     |     () نظر

اگر با فرارسیدن فصل گرما رفتن به استــخر را به عنوان یکـی از سرگرمـی های خود انتخاب کرده اید ، بهتر است بدانید که یک پنجم مردم  ( شناگران ) در استخر ها ادرار مـی کنند .!! طـی تحقیقات به عمل آمده ، آمارهای نگران کننده در کشورهای اروپایی نشان می دهد ، یک پنجم شـــناگران در آب استخر ادرار مـی کنند و به این ترتیب ســـلامت دیگران را در معرض خطر جدی قرار مـی دهند .(( جهت اطلاع طرفداران فرهنگ پیشرفته اروپایی ها !!)) بسیاری از کارشناسان با غیر بهداشتی خواندن بیشتر استخرهای موجود در کشور ، مضرات استفاده از آن را بیشتر و هشدار دهنده تر از فواید آن می دانند و اعتقاد دارند بیشتر استخرهای موجود در کشور ، زنگ خطر و محیطی مناسب برای رشد و انتقال بیماری های عفونی ، زنانگی و پوستی است .!  یکی از اشتباهات رایج مردم این است که فکر مـی کنند سوزش « چشمــهای » آنها در آب استخر به دلیل وجود کلر موجود در آن است ، اما حقیقت ماجرا این است که این سوزش چشم در اثر ترکیب شدن ادرار با کلـــر در آب و تولید یک ماده شیمیایـی به وجود می آید . اما نگـرانـی ها به این موضوع ختم نمی شود . بررسی های بیشتر نشان مــی دهد ، نزدیک به 70 درصد مردم قبل از وارد شدن به آب اســـتخر دوش نمـی گیرند و به این ترتیب بسیاری از میکروب ها و عوامل بیــماری زای روی پوست بدن خود را به داخل آب منتقل مـی کنند . عـــــلاوه بر میـکروب ها ، لوازم آرایشـی ، ضدآفـــتاب ، عـــطر ، اســـپری های مختــلف ، مخصوصأَ  اســپری و ژل های مو ، و عرق موجود روی پوست بدن می تواند با کلر و دیگر موادشیــمیایـی موجود در آب ترکیب شود و مشـــکلات زیادی را برای پوست به وجود آورد ؛ که کچلی کوچک ترین آن است ، (( به دلیل تماس  مداوم مو با کلر )) ،  باز هـــم مهـــــمتر اینکه بعضـی از شـــناگران ممـــکن است زخم هایـی کوچک و آلوده از قبیل سالک و ... روی پوست خود داشته باشند ... از طرفی میزان و خود کلر موجود در آب نیز نگران کننده بوده و همه اینها باعث می گردد تا عفونت های تنفسی ، گوش درد ، عفونت های گوش خارجی ، عفونت های مخاط چشم ناشی از آب استخر که ممکن  است به کوری و نابینایی شخص منجر گردد ، عفونت های قارچی و پوستی ، تب خال که در ناحیه انگشتان دست و پا ، کشاله ران ، دهان ، و دستگاه تناسلی  بوجود می آورد ؛ پس این بار که هوس شـنا در استخر های عمـــومـی را کردید به این موارد توجه کرده و سپس تصمیم بگیرید .

«منبع :مجله سلف مگزین»


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط محسن یزدانی زازرانی 91/5/23:: 10:40 صبح     |     () نظر

هارون الرشید عباسی و وزیر او جعفر برمکی روزی در بیرون بغداد به راهی سواره می رفتند .

در این بین قافله ای از دور نمایان شد . به عرض رسانیدند که : تحف و هدایایی است که علی بن عیسی بن ماهان از خراسان برای خلیفه ارسال داشته است . چون قبل از علی بن عیسی حکومت خراسان با فضل بن یحیی برمکی بود هارون رو به جعفر نموده گفت : این هدایا در زمان برادر تو کجا بود .؟ (( یعنی برادر تو آنها را برای خوش برداشته بود .)) جعفر نیز که قصد او را فهمیده بود در جواب گفت : « یا امیر در خانه صاحبان خود بودند » .!!

« منبع : داستانهای موضوعی ص 108»


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط محسن یزدانی زازرانی 91/5/23:: 10:39 صبح     |     () نظر

روزی سلمان ، ابوذر غفاری را به میهمانی در منزل خود دعوت نمود ، آنگاه از سفر? خویش قطعه ای نان خشک بیرون آورد و با آب کوزه ، آن را مرطوب ساخت .

ابوذر گفت : چه نان خوبی ، اگر نمکی هم بود بهتر می شد .

سلمان برخاست و کوز? خویش را گرو گذاشت و مقداری نمک گرفت و نزد ابوذر نهاد .

ابوذر نمک را بر روی نان می پاشید و می خورد و حمد و سپاس خدا می گفت که به ما این قناعت را عطا فرمود .

سلمان گفت : اگر قناعت داشتی ، ظرف آب من به گرو نمی رفت . !!

« منبع : مرزها ص 37 »


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط محسن یزدانی زازرانی 91/5/23:: 10:38 صبح     |     () نظر

<   <<   6   7   8   9   10   >>   >
درباره
صفحه‌های دیگر
پیوندها
لیست یادداشت‌ها
آرشیو یادداشت‌ها