الهـی ،! توانگران به آزاد کردن بندگان رستـــگارند ، این تهیدست را به بنده کردن آزادان سرفراز فرما .!
الهـی ،! پنـــهانی و دزدکی می گریم تا نامحرمان به حرم خانه سرم دست نیابند ، و آشــکارا لبخند دارم تا نابخـردان دیوانه ام نخوانند .!
الهـی ،! تا به حال می گفتم «« گذشته ها گذشت ، »» اکنون می بینم که « گذشته هایم نگذشت » بلکه همه در من جمع است ؛ «آه ,آه , آ , از یـــوم جمع .!! »
الهـی ،! این روزگار ،طوفانـی تر از طوفان نوح است و قــرآن کشتـی نجات ؛ خوشــا به حال اصــحاب السفینه.
الهـی ،! گاهی در انواع مخلوقات گوناگون تو ماتم و اهـی در افراد«« لونالون »» آنها و بیش از همه در اطوار جور واجور خودم ، ( رب زدنی فیـــک تحــیر .)
الهـی ،! بـــدا به حالــم اگر مرگـــم به «« حتـف انـف »» باشد و بـس «« یا حـی و یا محــیی »» جــز تو که «« حیو?َ »» دهد .؟
الهـی ،! تاکنون به امیدواری سر به بالا می داشتم و خــدا خـــدا می کردم ، اکنون به شرمساری سر به زیر افکندم که چرا «« چون و چرا می کردم .! »»
الهـی ،! عــیان تر از من کیست که با تو همنشینم .!
الهـی ،! خوشا به حال کسانـی که لــذات جســـمانـی شان عقـــلانــی شد .!!
الهـی ،! از تو شرمنده ام که بندگــی نکــردم و از خودم شرمنده ام که زندگی نکردم و از مردم شرمنده ام که اثر وجودی ام برای ایشان چه بود .
الهـی ،! توفیقم ده که یک «« بار استغفر ا ... و اتوب الیه »» بگویم که هنوز از گفتن آن شرم دارم .
الهـی ،! شاه به خـــیال شـــاد است و حســـن به عقـــــل .
الهــی ،! تاکنون خودم را بر منبر، گوینده می پنداشتم و حضار را«« مستمع »» ولی اکنون می بینم که گوینده تویــی و من و «« مستمع هر دو مستمعیم .!»»
« الهی نامه" علامه آملی »
کلمات کلیدی: