سالهاست که نیستی. ما ماندهایم و داغ تو را که بردل نهادهایم. هر روز روبهرویمان تصاویر گلگون شما سرریز میشود و راه را برای کلام میبندد؛ از شما شهیدان چه میتوان گفت و نوشت.
واژههای خاکسترگونه ما، فقط بلدند روبهروی شما ضجه بزنند. اما کاش میدانستند که یاد شما حرکت است و آگاهی! چه باید گفت که حنجرههای خود را عبور دادید تا آن سوی مرزهای آگاهی و مرزهای ندیدن، جایی که واژهای یافت نمیشود برای ستودنتان! اصلاً شما که برای تحسین برانگیزی قلمهای ما بوسه بر عطر پرواز نزدید. ما ماندهایم و تنها یاد شما، اینجا فراوانند داغهای کمرشکن و زخمهایی که شما مرهمشان هستید.
این را بارها از مادران شهیدی شنیدهام که میگویند یاد و نامتان مرهم زخمهایشان بوده است.وقتی با بچههای شهدا مینشینیم و دست نوشتههای شما خوانده میشود، درمییابیم که شما نام دیگر خورشیدید و قرابتی نزدیک با خود عشق دارید...
وقتی عکسهایتان در ذهن ما ورق میخورند، تازه میفهمیم که عکسهای تکتک شما اشاره میکرده است به بهترین فصل حیات و ما از آن غافل بودیم.
حال ما ماندهایم و دستانی که به دیوارههای قفس میخورد. ما ماندهایم و نام جاویدتان. ما ماندهایم و موسم یاد شما که روزهای ما را ترمیم میکند و باورمان هست، چشمان آسمانی شهیدان است که کوچههای شهر را خورشید میپاشد.
ما ایستادهایم پشت پنجرههای انتظارکه نگاه ستارهپوش شما را بسیار تجربه کردهاند. اما سالهاست شهر، یادتان را نفس میکشد و نامتان، نشانی جادههای باران را هجا به هجا، به یادمان میآورد. ما ماندهایم و اقتدار روزهایمان را در شهیدان یافتهایم.
اگر ایستادهایم و روشنی را ادامه میدهیم، یعنی دریافتهایم بزرگیتان را؛ یعنی هنوز بر پلکان دلهامان نشستهاید و چشمان شمعدانیها را لبخند میزنید. تنها دعایمان این است خدا کند شرمنده شهدا نشویم!
یاد و خاطره شهدای پانزدهم آذر 84 که پرواز را با پرواز همسو شدند، گرامی باد.
کلمات کلیدی: