روزی شخصی از بهلول پرسید:
چرا خواب عده ای از مردم سنگین است؟
در جواب گفت:
برای اینکه عقل آنها سبک است.
————-
شخصی به بهلول گفت:
من هر روز صبح زود از خواب بر می خیزم.
بهلول جواب داد:
از خواب بر نمی خیزی ، بلکه از رختخواب بر می خیزی.
————-
روزی هارون الرشید از بهلول پرسید:
بزرگترین حیوان دریا کدام است؟
بهلول جواب داد:
نهنگ !
خلیفه پرسید:
بزرگترین جانور روی زمین کدام است؟
بهلول گفت :
استغفراللّه! کدام جانور جرأت دارد که خود را از حضرت خلیفه بزرگتر بداند.
————-
فردی از استاد خویش پرسیده بود :
اگر شیطان از جنس آتش است, آتش جهنم چگونه بر او تاثیر میگذارد و او را می سوزاند؟
بهلول آنجا بود, از مجلس خارج شد و کلوخی آورد و با ضرب بر سر سوال کننده کوبید, خون سر و کله مرد را برداشت
بهلول را نزد قاضی بردند.
قاضی پرسید : چرا اینگونه کردی؟
بهلول : برای من هم سوال است که کلوخ خاکی چگونه به انسان خاکی اینچنین تاثیر گذاشته است؟
————-
روزی بهلول در میان جماعتی گفت:
هارون الرشید ، خلیفه عادل و با انصافی است.
همه آن جمعیت از این حرف بهلول تعجب کرده و گفتند:
به چه دلیل این حرف را می گوئی؟
بهلول جواب داد:
دیشب خدمت خلیفه بودم و خودش شخصاً این حرف را زد.
کلمات کلیدی: