اتحاد مسلمانان آمریکا یک شرکت قدیمی را به خاک سیاه نشاند
  یک شرکت تولید کننده بستنی در آمریکا با سابقه ای نزدیک به 100 سال به دلیل توهین به یک مشتری مسلمان در آستانه ورشکستگی قرار گرفته است و شرکت بستنی سازی " Wilcoxson " در شهر " Livingston " در ایالت مونتانا در غرب آمریکا با یک معضل بزرگ رو به رو شده است. 
 
اخیرا یکی از مشتریان مسلمان محصولات این شرکت در صفحه مربوط به کارخانه در شبکه اجتماعی سوالی را در مورد استفاده این شرکت از ترکیبات نشات گرفته از خوک پرسیده است. این مصرف کننده با اعلام اینکه یک مسلمان است از مسوولین خواسته بوده است در صورت استفاده از ترکیبات حاوی خوک در محصولات خود، وی را مطلع کنند. 
 
اما مدیر این شرکت با بی ادبی تمام در پاسخ به این مشتری این گونه جواب داده بوده است: ما تحویل جنسی برای بیرون از ایالت نداریم بخصوص در پاکستان !!! 
 
این مشتری مسلمانان پس از مشاهده این پاسخ، این گونه جواب داده است: "پاسخ شما بسیار بی ادبانه است. من دیگر از محصولات شما استفاده نمی کنم و مسلما آن را به دیگران هم توصیه نمی کنم." 
 
 
 
پس از برملا شدن این پرسش و پاسخ، شرکت یاد شده با حجم بسیار فزاینده ای از انتقادات نه فقط از طرف مسلمانان بلکه از سوی تعداد زیادی از مردم غیر مسلمان آمریکا قرار گرفته و این پاسخ مدیر شرکت مذکور را " نفرت انگیز " و " نژاد پرستانه " تلقی کرده اند. 
 
این اقدام روشنگرانه و همدلانه مسلمانان آمریکا، تبعات زیادی برای این شرک قدیمی داشت و با تحریم و بایکوت محصولات آن توسط مسلمانان، ضربه سنگینی به این کمپانی وارد شده به گونه ای که همه مدیران آن از وحشت ورشکستگی، به تکاپو افتداه اند تا دل مسلمانان را به دست آورند. 
 
" مت شیفر " مدیر این شرکت که انتظار این حجم گسترده از انتقادات را نداشته است زبان به عذرخواهی و بهانه تراشی برای این حرکت خود باز کرده است. 
 
وی درباره علت این پاسخ توهین آمیز خود توجیه خنده داری آورده و گفته است: "من در زمان نوشتن آن پاسخ خواب آلوده بودم و به آدرس و توضیحات مشتری دقت نکردم!" 
 
شیفر هنچنین برای خاموش کردن این اقدام هماهنگ مسلمانان اعلام کرده که برای حفظ این تشکیلات با 100 سال قدمت، حاضر است برای حفظ هویت شرکت استعفا بدهد. 
 
جانبازی که اعضای بدنش را اهدا کرد
چندی قبل سیصد و سی و نهمین عمل پیوند در بیمارستان منتصریه مشهد انجام شد و طی آن با اهدای رایگان کبد، کلیه، قرنیه و پوست حسین عزیزی مقدم 48 ساله، ساکن روستای «فدافن» از توابع بخش مرکزی کاشمر که در یک سانحه رانندگی دچار مرگ مغزی شده بود، به 4 بیمار نیازمند زندگی دوباره بخشید.

کلیه های این مرحوم به یک مرد 42 ساله اهل نیشابور و یک زن 44 ساله از شیروان که سال ها از نارسایی کلیه رنج می بردند و با دیالیز تحت درمان بودند به صورت رایگان اهدا و پیوند شد.

قرنیه نام برده نیز برای اهدا به بیماران نیازمند به بیمارستان خاتم الانبیاء(ص) مشهد ارسال شد و قسمتی از پوست او نیز برای اهدا به بیماران دچار سوختگی به بیمارستان امام  رضا(ع) فرستاده شد همچنین کبد این مرحوم به بیمارستان نمازی شیراز انتقال یافت تا به بیماران نیازمند اهدا شود.

خانواده مرحوم عزیزی که با داشتن سطح درآمدی پایین و تا قبل از دست دادن پدر فقط با فعالیت پدر در بخش کشاورزی و قالیبافی امرار معاش می کردند تصمیم گرفتند در اقدامی خداپسندانه و خیرخواهانه اعضای بدن پدرشان را بدون دریافت هیچ وجهی و به صورت کاملاً رایگان به بیماران نیازمند اهدا کنند تا ترویج کننده فرهنگ اهدای عضو در استان باشند. این خانواده فداکار که در روستای فدافن از توابع بخش مرکزی کاشمر ساکن هستند معتقدند اگرچه به لحاظ مالی در تنگ دستی قرار دارند اما از این که توانسته اند با اهدای اعضای پدرشان شرایط زندگی را برای افراد دیگری فراهم کنند بسیار خوشحال و خرسندند.

با عبور از خیابان «شهید ایام» وارد کوچه «شهید فغانی» می شویم چند قدمی جلوتر پارچه های سیاه رنگ بر دیوار خانه ای قدیمی به نشانه عزادار بودن صاحبان خانه خودنمایی می کند با عبور از راهرویی باریک به طول 15 متر وارد حیاط خانه می شویم. خانه ای قدیمی که از حیاط کوچک اش می توان به قناعت و مناعت طبع اهالی خانه پی برد...

اعضای خانواده دور تادور اتاق نشسته اند، هر کدام از آن ها خاطره ای از آن مرحوم تعریف می کند و اگرچه همسر مرحوم سکوت کرده اما از قطره های اشکی که هر از چند گاهی بر صورت اش سرازیر می شود می توان غم فراق همسر را دید.یکی از فرزندان مرحوم پس از شرح سانحه رانندگی پدر می گوید: پدرم هنگام بازگشت از محل کار دچار سانحه ای شد و پس از این که پزشکان از ادامه حیات او قطع امید کردند تصمیم گرفته شد که اعضای او پیوند داده شود.

مجتبی، برادر مرحوم عزیزی که هنگام اعزام برادرش از کاشمر به بیمارستان تربت حیدریه وی را همراهی کرده است نیز می گوید: در شرایطی که امیدی به بازگشت برادرم نبود، برای این که بتوانیم حداقل به افراد نیازمند عضو کمک کنیم، برای اهدای رایگان اعضای برادرم اعلام آمادگی کردیم.



او که هنوز هم از درگذشت برادر ناراحت است اما از این اقدام خیرخواهانه ابراز خرسندی می کند و می گوید: برادرم آرزو داشت به سفر کربلا و حج برود اما توان مالی نداشت، امیدوارم با این اقدام در محضر ائمه معصومین(ع) سربلند باشد.

وی تأکید می کند: امیدوارم اهدای عضو در جامعه اسلامی ما به یک فرهنگ تبدیل شود و زمانی که پزشکان از فردی قطع امید می کنند خانواده ها با اعلام آمادگی برای اهدای عضو به ادامه زندگی افراد نیازمند کمک کنند.

همسر مرحوم حسین عزیزی هم با چشمانی اشک آلود می گوید: در مدت حدود 30 سالی که با آن مرحوم زندگی کردم کمبودی احساس نکرده ام اما اکنون جای خالی او را در خانه احساس می کنم.

«معصومه نیازیان» یادآور می شود: اما از این که جان چند نفر نجات پیدا می کند و مشکلات خانواده آن ها برطرف می شود خوشحالم.

او به شرایط مالی شوهرش اشاره می کند و می  گوید: شوهرم توان و بضاعت مالی خوبی نداشت اما هر زمانی که برای آشنایان گرفتاری و یا مشکلی پیش می آمد حداکثر تلاش خود را برای گره گشایی از کار آن ها انجام می داد.

«جواد» فرزند کوچک مرحوم نیز در حالی که بغض گلویش را گرفته است، می گوید: امیدوارم این اهدای عضو موجبات شادی روح مرحوم پدرم را فراهم کند.

وی اهدای اعضای پدر پس از مرگ مغزی وی را تنها برای رضای پروردگار و آمرزش روح او می داند و می گوید: اگرچه عده ای به ما گفتند در قبال اهدای اعضای بدن می توانید وجه آن را دریافت کنید اما خانواده ما این عمل خداپسندانه را ترجیح داد.

فاطمه تنها دختر مرحوم عزیزی نیز با چشمانی اشکبار از این که اعضای بدن پدرش موجب شده 4 بیمار دیگر از نعمت سلامتی برخوردار شوند، ابراز خوشحالی می کند و می گوید: مرحوم پدرم در دوران 8 سال دفاع مقدس در منطقه سومار شیمیایی شده بود اما هیچ گاه به دنبال تشکیل پرونده جانبازی اش نرفت چرا که معتقد بود هنوز آن قدر زمین گیر نشده که نتواند کار کند به همین دلیل هم روز و شب تلاش کرد تا خدای نکرده ما احساس کمبودی در زندگی نداشته باشیم.

مادر حسین عزیزی هم در حالی که اشک هایش را با گوشه چادرش پاک می کند، می گوید: حسین، فرزند سوم من بود و امید دارم اهدای عضو بدنش مورد رضای خداوند قرار بگیرد و توشه ای برای آخرتش باشد.«محمد» فرزند بزرگ مرحوم هم برای پدرش طلب آمرزش می کند و می گوید: پدرم زحمات زیادی در دنیا متحمل شد و امیدوارم حالا که اعضای بدنش سبب شده تا 4 نفر دیگر بتوانند ادامه حیات دهند، در آخرت آسوده باشد.