مردانگی
|
با تفنگش نتوانسته شکارم بکند رفته با مطرب و اینترنت و ساز آمده است *** ناوگانش نتوانسته مهارم بکند رفته با لُعبتک؟ چشم نواز آمده است *** بمب و موشک نتوانسته بترسانندم فیس بوک و توییتر شایعهساز آمده است *** شیمیایی زد و من باز عقب ننشستم با کراک و هروئین تاخت و تاز آمده است *** چون لگن شد اثر ناو هواپیمابر پخش مه پاره ز مهواره به ناز آمده است *** بس که از نغمه قرآن و دعا میترسد با رپ و عربده و تپ تپ جاز آمده است *** فتنههایش به بصیرت همه خنثی کردم رفته با ساحر و با شعبده بازآمده است *** ایسمها شرقی و غربی همه رسوا گشتند فرقه پردازی و عرفان مجاز آمده است *** من جوانم ، چوعلی اکبری الگوی من است مشق و تدبیرم از او روح نواز آمده است *** گر بحقیم، از انبوه عدو باکی نیست مرگ خونین و سعادت به تراز آمده است *** من به یک ضربه کنم، چاره مکر دشمن مبطل منکر و فحشاء نماز آمده است *** دشمنی کو به دو صد حیله ز در بیرون شد گر که غفلت کنی از پنجره باز آمده است *** جز دو روزی دگر از دولت او باقی نیست استقامت کنی آن محرم راز آمده است *** بینم آنروز شود بمب و مسلسل خاموش بانگ «مَن مهدیام» از سوی حجاز آمده است *** بنگر، چشم جهان رو به حقیقت واشد موج اسلام محمد به فراز آمده است *** |
کلمات کلیدی:
شاه عباس دوم روزی درحرمخانه باد? زیادی خورده و به سه نفر از بانوان دستور داد که آنها هم بنوشند. آنها پوزش خواستند وگفتند که به زودی به حج خواهند رفت.شاه سه بار دیگر پافشاری کرد و به آنها گفت که باده بنوشند! بانوان به همین سخن پوزش خواستند. شاه بی درنگ فرمان داد هر سه را بستند و آتش بسیاری افروخته آنها را درآتش سوختند.
شاه عباس دوم بار دیگری در پی زیاده روی درنوشیدن باده ، به یکی از بانوان حرم گفت که او هم باده بنوشد و آن بانو از نوشیدن باده خودداری کرد. شاه خشمگین برخاست و به بزرگ خواجه سرایان گفت که او را نیز مانند آن سه بانوی دیگر در آتش انداخته بسوزانند.
آغاباشی می خواست فرمان شاه را به انجام رساند اما در برابر گریه و زاری و درخواست های آن بانو، دلش به رحم آمد و پیش خود گفت که شاه این بانو رادوست دارد فردا که به هوش بیاید اورا خواهد بخشید.از این روی، آن بانو را نکشت.
بامداد که شاه از خواب برخاست از آغاباشی پرسید که فرمان را انجام دادی ؟
پاسخ شنید که فرمان شاهانه را به تعویق انداختم تا شاید پادشاه اندیش? خودرا دگرگون سازد. شاه بی درنگ فرمان داد آغاباشی را در آتش انداخته سوزانیدند و آن بانو را بخشید.
کلمات کلیدی:
پسرک از پدر بزرگش پرسید : پدر بزرگ درباره چه می نویسی ؟
پدربزرگ پاسخ داد :درباره تو پسرم ، اما مهمتر از آنچه می نویسم ، مدادی است که با آن می نویسم . می خواهم وقتی بزرگ شدی ، تو هم مثل این مداد بشوی !
پسرک با تعجب به مداد نگاه کرد و چیز خاصی در آن ندید :- اما این هم مثل بقیه مداد هایی است که دیده ام !
پدر بزرگ گفت : بستگی داره چطور به آن نگاه کنی ، در این مداد پنج صفت هست که اگر به دستشان بیاوری ، برای تمام عمرت با دنیا به آرامش می رسی :
و سر انجام پنجمین صفت مداد : همیشه اثری از خود به جا می گذارد . بدان هر کار در زندگی ات می کنی ، ردی از تو به جا می گذارد و سعی کن نسبت به هر کار می کنی ، هشیار باشی و بدانی چه می کنی .
کلمات کلیدی:
از قدیم ریاضی به دو دسته ی حساب و هندسه تقسیم میشده در یونان بیشتر ریاضیدانان بزرگ به علم هندسه پرداخته اند زیرا در آن زمان که یونانی ها برده داری میکردند علومی را که کاربردی بود تحقیر میکردند زیرا آنها تمام کارها و علوم کاربردی را مختص برده ها می دانستند و چون فکر میکردند که علم هندسه کاربردی ندارد به علم هندسه پرداختند و کشفهای زیادی را در هندسه به دست آوردند ولی در زمینه ی حساب ضعف های زیادی داشتند البته در چند سده ی آخر که بیشتر دانشمندان به اسکندریه رو آورده بودند کارهای اندکی در زمینه ی ریاضیات محاسبهای داشتند.یونانی ها حتی نتوانستند راه ساده ای برای عدد نویسی پیشنهاد کنند و عددها را به کمک حروف الفبا مینوشتند. اما در سده ها و هزاره های پیش از دانش یونان مردمی که در سرزمینهای ایران، بابل، مصر، چین و جاهای دیگر زندگی می کردند از آن جا که به کاربرد های ریاضیات نظر داشتند نه تنها در عدد نویسی، که به طور کلی در زمینه های مختلف ریاضیات محاسبه ای، بسیار پیشرفته بودند و با عددهای کوچک و بزرگ کار می کردند. روابط جالب در ریاضی ابتکار گوس در ریاضیات آنچه که مهم است فکر کردن، استدلال کردن و نتیجه گرفتن است . ریاضیات راهی برای اندیشیدن و روشی برای استدلال و درست فکرکردن است . استدلال وسیلهای است که به کمک آن میتوان از روی اطلاعاتی که داریم حقایقی را کشف کنیم . البته ریاضیات به تجربه و مشاهده نیز مربوط می شود ولی قسمت اعظم آن همان اندیشیدن، استدلال کردن و نتیجه گرفتن است. گوس ریاضی دان آلمانی ده ساله بود. روزی معلم از دانش آموزان کلاس خواست که مداد و کاغذ بردارند و حاصل جمع اعداد 100 تا1 را به دست آورند. دو دقیقه نگذشته بود که معلم گوس را دید که به کار دیگری مشغول است از او پرسید : چرا مسأله را حل نمی کنی؟ او جواب داد: تمام شد. معلم با ناراحتی گفت: این غیر ممکن است ولی کوس گفت: خیلی هم آسان بود دستگاه شمارش دودویی
20*1+ 21*0+ 22*0+ 23*0 + 24*1+ 25*1= 2(110001) 49 = 1+0+0+0+16+32= |
کلمات کلیدی:
طلبه ای نزد پدر روحانی ماکاریو رفت و از او خواست بهترین راه جلب رضایت خدا را به او بگوید . ماکاریو گفت : به گورستان برو و به مرده ها توهین کن .طلبه دستور پدر روحانی را انجام داد و روز بعد نزد او برگشت .پدر روحانی گفت : جواب دادند ؟- نه .- پس برو آنها را ستایش کن .طلبه اطاعت کرد و همان روز عصر ، نزد پدر روحانی برگشت . پدر از او پرسید : که آیا مرده ها جواب داده اند ؟طلبه گفت نه .پدر روحانی گفت : برای جلب رضایت خدا همین طور رفتار کن . نه به ستایش های مردم توجه کن و نه به تحقیرها و تمسخرهایشان .این طور می توانی راه خودت را در پیش بگیری .
کلمات کلیدی: