سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خدا را شناختم ، از سست شدن عزیمتها ، و گشوده شدن بسته‏ها . [نهج البلاغه]

یکی از امرای قاجار فرمان داد بامداد فردا، حلاجی بیاورند تا پنبه بزند، در همان حال شکایتی نزد او آوردند از نانوایی که کم فروشی کرده بود. دستور داد نانوای خطاکار را نیز بیاورند تا تنبیه شود. فردا گماشته آمد و گفت: کسی را که گفته بودید دم در است. امیر فرمان داد چوب و فلک آوردند و مرد را بستند و بسیار زدند، پس از انجام کار معلوم شد که او نانوای خطاکار نبوده بلکه پنبه زن بوده. در این اثنا فراشان نانوا را نیز آوردند. امیر رو به او کرد و گفت: شرمنده ام جناب نانوا، کتک شما را حلاج خورد.

امثال و حکم


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط محسن یزدانی زازرانی 91/6/27:: 1:4 عصر     |     () نظر

درباره
صفحه‌های دیگر
پیوندها
لیست یادداشت‌ها
آرشیو یادداشت‌ها