سفارش تبلیغ
صبا ویژن
حقّ سرپرست علمی تو آن است که وی رابزرگ بشماری و مجلسش را محترم بشماری و به او نیک گوش کنی [امام سجّاد علیه السلام]
حضرت رسول اکرم (ص): از نفرین مظلوم بپرهیز، زیرا وی به دعا حق خویش را از خدا میخواهد، و خدا حق را از حق دار دریغ نمیدارد.

کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط محسن یزدانی زازرانی 91/7/29:: 1:33 عصر     |     () نظر

بیست و نهم مهرماه  روز ملی صادرات شناخته و معرفی شده است.

تعیین یک روز از روزهای سال برای صادرات ضمن ترویج فرهنگ صادرات در میان توده مردم، تقدیر از سربازان و ایثارگران جبهه اقتصادی، فرصتی برای تبادل افکار، شناخت گیرها و تنگناها و بررسی راهکارهایی برای رسیدن به هدف والای جهش صادرات  می‌باشد .

ضمن ارج نهادن به تلاش‌های بازرگانانی که در کار صادرات اهتمام می‌ورزند و ماحصل تلاش خود و کارکنانشان را به بازارهای جهانی عرضه داشته و سهم جمهوری اسلامی ایران را در عرصه رقابت اقتصادی افزایش می‌دهند،  روز ملی صادرات  را می‌بایست فرصت ارزشمندی تلقی کرد که مباحث مربوط به صادرات بار دیگر مورد توجه مسؤولان و دست‌اندرکاران امر قرار گیرد.

روز ملی صادرات می‌بایست سمبلی برای ارج نهادن به تلاش‌های انجام شده از سوی صادرکنندگان برای نفوذ و حضور در بازارهای جهانی و زمینه‌ای برای گفت‌وگوی رودررو باشد. در غیر این صورت جامعه از تعقل‌گرایی دور می‌ماند و فقط در عرصه تقدیرگرایی باقی خواهد ماند و تغییر و تحول که لازمه توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی کشور است، هرگز به وقوع نخواهد پیوست.

در همین حال، توجه به یک نکته دیگر در عرصه مدیریتی کشور ضروری است و آن سه مرحله برنامه است. یعنی برنامه‌ریزی، اجرا و نظارت. مرحله برنامه‌ریزی بدون تشکیل و فعال شدن ستادهای برخورد عقاید و فکرسازی، نمی‌تواند کارآیی و قابلیت اجرا داشته باشد. زیرا همواره شرکت‌ها، مؤسسات و سازمان‌ها با دو عامل درونی و بیرونی تاثیرگذار روبه‌رو می‌باشند. عوامل درونی یا درون‌سیستمی چنانچه برنامه‌های خود را بدون بررسی و تجزیه و تحلیل منطقی از عوامل بیرونی انجام دهد، به موفقیت دست نخواهد یافت.در مرحله اجرا، بسیج تمامی امکانات و بهره‌وری بهینه از آنها ضروری است و در همین حال نظارت در حین اجرا  و پس از اجرا می‌تواند شناسایی دقیق موانع و مشکلات و راهکاریابی برای مقابله با آنها را تسهیل نماید.

باید به این نکته توجه داشت که اگر توسعه پایدار اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی هدف اصلی آحاد مردم و مسؤولان کشور است که می‌تواند رشد و تعالی جامعه، رفاه عمومی و امنیت خاطر همگان را تامین کند، باید به این فرهنگ و باور عمومی در تمام آحاد مردم رخنه کند که برای دستیابی به این هدف ارزشمند و تعالی‌بخش، همه باید فکر کنند و ایده‌ها و افکار خود را بروز دهند تا از برخورد عقاید، امکان دستیابی به ایده‌های برتر و متحول فراهم شود.

توسعه پایدار، آرمانی ارزشمند برای تمام ملت‌ها با هر نوع تفکر و جهان‌بینی است و دین مقدس اسلام نیز همواره بر آن تاکید دارد. اگر مسلمان واقعی هستیم، باید بپذیریم که تفکر، عبادت است. دانشجویی و دانش‌خواهی وظیفه هر مسلمان است و شایسته‌سالاری پیام عاشورای حسینی است.

مبانی فکری در اسلام برای ایجاد تحول دوجانبه به مراتب از دیگر ادیان وسیع‌تر و جامع‌تر است. آیه شریفه قرآن کریم است که خداوند سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمی‌دهد، مگر آنکه خود اقدام به تغییر نمایند. لذا برای دستیابی به آرمان‌های مقدس نظام جمهوری اسلامی، شناخت دقیق دین و برداشت صحیح از آیات و روایات می‌تواند زمینه فکری مناسبی را در جامعه ایجاد کند که از برخورد عقاید و فکرسازی، راه‌حل مشکلات و تنگناها به سهولت پیدا خواهد شد.

روز ملی صادرات تنها دستمایه‌ای برای تفکر در این زمینه، برخورد عقاید و فکرسازی برای رسیدن به جهش صادراتی است. از این رو لازم است که در ایجاد و تقویت تشکل‌های صادراتی، گفت‌وگوی بی‌پرده و صحیح و یافتن افکار متعالی‌تر برای سرعت بخشیدن به حرکت صادرات، تلاش مضاعفی از سوی مسؤولان کشور و نیز دست‌اندرکاران صادرات صورت پذیرد تا با مشارکت، همفکری و همدلی راهکارهای منطقی و قابل اجرا شناسایی شود. آنگاه می‌توان به برنامه‌ریزی‌ها،‌ اجرای شایسته برنامه‌ها و دستیابی به اهداف امیدوار بود.

کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط محسن یزدانی زازرانی 91/7/29:: 1:32 عصر     |     () نظر

 

سالروز ازدواج حضرت علی علیه السلام و حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام

شور بی پایان

ستاره های چشمک زن، ریسمان بسته اند آسمان کوچه هایی را که قرار است از امشب، مهربانی هایتان را در آنها قدم بزنید.


کوچه هایی که هم قدم می شوند از امشب جاده های زندگی را با شما. دیوارهای مدینه کل می کشند پیوند خجسته ابر و باران را، دریا و موج را، رود و آبشار را و عشق و پرواز را که از امشب، پرندگی در نگاه های مهربانانه شما به اوج خواهد رسید.

صدای دست ابرها را که بر دف ماه می کوبند، نسیم در ردپایتان می ریزد تا خاک، لبخند بزند آرامش قدم های همراه و صمیمیتان را که زندگی را بر چشم های ناپیدای جاده های بی پایانش هم قدم شدید؛ آرام تر از صدای بال پرندگانی که بر ابرها راه می روند، شیرین تر از رودهایی که به دریا می ریزند. امشب، خانه ای محقر، آغوش گشوده رؤیای شیرین زندگی با ماه و خورشید را بی صبرانه دهان گشوده هلهله شادی فرشتگان را که پایکوبی نخلستان ها را به تماشا نشسته اند. خانه ای که آمدنتان را اسپند دود می کند تا دفع کند هر چه چشم شور را از این همه شور بی پایان برای آغاز؛ آغازی که پر از بوی لبخند پیامبر صلی الله علیه و آله است.

خانه، مشتاق ایستاده تا سلام کند لبخند شکرریز پیامبر صلی الله علیه و آله را که پیشاپیش شما قدم برمی دارد تا در بگشاید آغاز همسفریتان را تا هم شانه هم عشق را به سرانجام برسانید.

ما به نامِ هم بودیم

نزهت بادی

ما به نام هم بودیم؛

از همان روز نخست که خداوند

نام هر جفت عاشقی را

بر گلبرگ نگاه فرشته نگهبان عشق،

کنار هم نوشت

ما به نام هم بودیم

این راز را خدا می دانست

و مردی زلال تر از آیینه که در انتهای شب فاصله

محرم دلتنگی های مشترکمان بود.

ما به نام هم بودیم؛

مثل عطر پراکنده در هوای غروب که

هر عابری را به پای بوته یاس، کنار کوچه می کشاند

مثل روشنای مهتاب پشت پنجره

که در چشم های بیدار از شوق گریه، نقاب از چهره برمی اندازد.

ما به نام هم بودیم؛

زیرا وقتی انار دلم در تلاقی آن نگاه پاک و نجیب

ترک خورد

و دانه های سرخ رنگ آن بر دامان مهر و لطف تو فرو ریخت

تو دست بردی و آن دانه انار بهشتی را برداشتی

و این راز رسیدن من و تو بود

ما به نام هم بودیم؛

این راز را خدا می خواست

و مردی که قرائت سبز وصل را

برای روز یکی شدن ما

در لهجه صریح آفتاب، ذخیره کرده بود.

دو گوهر هستی

خدیجه پنجی

بهشت از رایحه ای دلنوار، سرمست می شود.

جشنی برپاست از انبوه فرشتگان و کائنات.

بر منبری از نور و روشنایی، جبرئیل خطبه می خواند برای علی علیه السلام و فاطمه علیهاالسلام و زندگی آغاز می شود.

طوبی، دل انگیزترین نغمه اش را شاباش می فرستد.

صدایی می شکوفاند جان ها را و شاید خداست که برای این عروس و داماد پیام تبریک و تهنیت می فرستد.

زمین:

خانه وحی، مهبط فرشتگان است.

مدینه، شادیِ این دقایق مقدس را پشت در خانه، به وجد آمده است.

از میان تمام مردان عرب، تنها مدال همسری فاطمه، گردن آویز علی می شود.

راز عشقی بزرگ.

مَرَجَ الْبَحْرَیْنَ یَلْتَقیان.

دو دریا به هم می پیوندند در قداستی بی نظیر.

دو دریای علم و حلم، علی و فاطمه، تا جهان به خنکای وجودشان به ساحل آرامش برسد.

و آب که چه زیبا مهر فاطمه را به دل دارد و خاک که راز بزرگی علی را به دوش می کشد.

و عشق که از تلاقی این دو متولد می شود؛ آب و خاک،

دین از این پس، آسوده خواهد بود در سایه سار محبت و مهربانی این عروس و داماد.

«وَ لَهُ الجَوارِ المُنْشَئاتُ فِی البَحْرِ کَالاَعْلام؛ و از آن دو دریا، دو گوهر هستی پدید می آید؛ حسن و حسین، سید جوانان اهل بهشت».

و حقیقت ادامه می یابد در گرو پیوند علی و فاطمه؛

زیر یک سقف، پای سفره ای ساده، از پیوند دو نور، تا یازده ستاره روشن

و تاریخ عشق، از همین جا آغاز می شود.

لباس جشن

محمد کاظم بدرالدین

شادی کم سابقه بین فرشتگان برای چیست؟ مژده و بشارتی داده اند آیا؟

شکوفا شدنِ گل های لبخند در جایْ جایِ زمین از چه روست؟ بهار آمده است آیا؟

شهر لبریز از نایابیِ این چنین محبتی است و کوچه ها سرشار از حروفِ قشنگِ دوستی است.

سادگی در این وَصلتِ آسمانی، چشم های بی وضو را خیره کرده است. همیشه این گونه بوده که پاره ای با دیدن آیه های قرآن در حسادت خویش می سوخته اند.

درختان خم می شوند به احترام دستانی که به هم رسیده اند.

فصل باران رحمت های الهی در لحظاتِ اردیبهشتیِ زمین است.

چشمانِ آهو صفتِ عشق را این پیوند ملکوتی پُر کرده است.

آفرین بر این نهضتِ جدیدِ عشق!

هر چقدر آذین بندی و آراستگیِ الفاظ در گوشه و کنار مجلس صورت گیرد، هیچ اغراق نشده. روزها تا وقتی ندیده بودند این تلاقیِ زیبایی را، که هیچ؛ از این به بعد اما می بینند و بهانه می گیرند. افسوس می خورند؛ ای کاش ذره ای از رنگ این وصال عشق، برای ما هم ذخیره شود!

موسم وفور ستاره های میمنت در شب های کور است. گوارایی از افقی دیگر سر زده. چقدر این ساعات ما را به یاد خدا می اندازد؛ خدایی که واژه لیاقت را آفرید و از ابتدایِ آفرینش، این دو وجود لطیف را بر سر یک سفره نشاند. چقدر رنگِ این الفت، به بهار می زند!

فصلِ تصاعد شگفتی های مبارک از یکنواختیِ شومِ خاک است.

به راستی کدام لباس برای این محفل باشکوه، به اندامِ خورشید می آید؟

... و کائنات، بر زیبایی دو گوهر کنار هم نشسته، صلوات می فرستند.

دو گوهر دریا

امیر اکبرزاده

پیامبر به صورتت لبخند می زند و دستان فاطمه اش را ـ میوه دلش ـ را به دستانت می سپارد و باز با تبسمش اولین هدیه پیوندتان را تقدیم می کند.

دستان فاطمه در دستانت قرار می گیرد و دعای پیامبر است که همراهی ات می کند. پا به پای همسرت به سمت خانه ات گام برمی داری و پیامبر همچنان با نگاه، بدرقه ات می کند... .

بر لبت تبسم رضایت است و در چشمانت برق امید.

به فاطمه نگاه می کنی، دلت گواهی می دهد که نیمه دیگرت را پیامبر به تو سپرده است.

به فاطمه نگاه می کنی و خود را خوش بخت ترین مرد عالم می بینی، «چه زوج خوبی! چقدر مکمل یک دیگرند این دو گوهر دریای کرامت، رأفت، لطف و سخاوت و عشق و...!»

در چشمان فاطمه ات می بینی زنی را که تکیه گاه دلتنگی های توست. در چشمان فاطمه ات می بینی امیدی را که... .

اما ناگهان اشک در چشمانت حلقه می زند؛ در چشمان فاطمه ات چه دیده ای که این گونه دریای دلت به تلاطم افتاده است؟

عروسی خوبان

قنبر علی تابش

امروز روز پیوند زهرا و علی است.

عاشقانه ترین روز تاریخ.

عاشقانه ترین فصل زندگی بشر.

فصل بهار عشق، فصل بهار عاشقان.

فصل ماه و آفتاب.

فصل آینه و آب.

امروز در سرزمین رسالت، بهار می شود.

امروز درخت «عصمت» در خانه وحی شکوفه می کند و به بار می نشیند.

امروز باغ ملکوت سبزترین بهارش را تجربه می کند.

امروز ملایک، خرمن خرمن گل به دامن می کنند.

امروز، «سخن از نسل گل ها در میان است».

امروز آینه عرش، روشن ترین است.

امروز فصل فروردینِ دین است.

امروز باغ ولادت خرم ترین است.

خرم تر از اردیبهشت، خرم تر از بهشت.

بهشت امروز آرزو می کند کاش به جای مدینه باشد، تا قدم گاه استوارترین گام های عشق قرار گیرد.

عشق علی امروز چه منجلی است. امروز زهرا مهمان دل علی است. دل علی، امروز عرشی تر از همیشه است. امروز علی عاشق تر از همیشه است. شیداتر از همیشه است. امروز علی لب به شعر می گشاید. امروز حماسی ترین مرد تاریخ زبان به تغزل می گشاید:

«ولی الفخر بفاطم و ابیها ثم فخری برسول اللّه اذ زوجنیها؛

من به فاطمه و پدرش افتخار می کنم. و مباهات می کنم به رسول خدا، هنگامی که دخترش را به ازدواج من درآورد».

پیراهن عروسی

علی خالقی

آن روز، تمام بازار شهر در التهاب بود. اهل بازار را ولوله ای بود وصف نشدنی. می گفتند که علی علیه السلام ـ شجاع ترین مرد عرب ـ زره خود را برای فروش آورده است تا هزینه ازدواج خویش را فراهم کند. نمی دانم چرا دلشوره ای عجیب مرا فرا گرفته بود. مدتی دکان خیاط را برانداز کردم تا اینکه کسی برای خرید من مراجعه کرد. دلشوره ام بیشتر شد. احساس اضطراب داشتم. به راستی به کدام خانه دعوت شده بودم؟

و تازه فهمیدم که مجلس عروسی علی علیه السلام است و من قرار است تن پوش عروس او باشم. چه عروسی؛ دختر بهترین خلق خدا، دختر رسول اکرم.

من پیراهن عروسی زهرا علیهاالسلام شده بودم.

چنان سرمست شادی بودم که احساس کردم عالمی مرا به چشم حسرت می نگرد. من تن پوش قامتی بودم که خداوند بر او فخر می کرد و رسولش از آن بوی بهشت می جست. صدای نفس های قدسی او را می شنیدم که با هر نفس، ذکری می گفت و کائنات با او تکرار می کردند. من بر تن کسی بودم که وقتی به نماز می ایستاد، نمازش در پس پرچین حضور ملائک، غرق می شد که گویی او را به عرش می بردند و رو در رو با معبود خویش سخن می گفت.

لطفی عظیم، شامل حالم شده بود؛ بی آنکه شایسته آن باشم. چه نیکو مجلسی است این جشن؛ گویی تمام انبیا، به تهنیت گویی رسول خدا آمده اند و خلق، در شور و شعف، علی علیه السلام را شادباش گویند.

آن قدر در این سرور غرقم که در خویش نمی گُنجم.

جماعت، برای همراهی عروس، به سمت علی علیه السلام راه افتادند، کوچه ها را طی می کردند و من در شادی خویش، جماعت را می نگریستم. ناگاه، صدایی جماعت را از راه رفتن باز داشت؛ صدایی که بانوی مرا خطاب کرده بود و طلب یاری می کرد. تمام مردم، منتظر جواب او بودند که ناگاه امر کرد که پیراهن کهنه اش را بیاورند. باور نمی کردم! مرا از تن درآورد و به سائل دارد. حتی آن زن سائل هم باور نمی کرد. چه می کنید بانوی من؟!

جماعت، حیرت زده می نگریستند. من که بهت زده در دستان آن سائل پیر می نگریستم و در این اندیشه بودم که چگونه بی هیچ منتی مرا بخشید و به سمت خانه امیدش رفت؛ ولی دیدم که سائل پیر، چشمانش را چون دو چشمه جوشان جاری کرده بود و زیر لب او را دعا می کرد. من دیدم که علی علیه السلام با دیدن من در دست آن فقیر بی نوا، قطرات اشک، بر لبخند زیبایش چکیده می شد. من دیدم که رسول خدا از شنیدن این واقعه آن قدر گریست که ندای «فداها ابوها» فضا را پر کرد. چه مجلس جشنی بود که با اشک پایان گرفت!

خداحافظ، بانوی من که خلق در حیرت زندگانی تواَند!


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط محسن یزدانی زازرانی 91/7/26:: 10:45 صبح     |     () نظر

 

غروب شفق گون نهمین آفتاب ولایت تسلیت !



در میان حجره یا رب کیست غوغا می کند
شـکوه زیر لب ز بی رحمی دنیـا می کند
همسرش از فرط شادی و شعف کف می زند
زین عمل خود را به عالم خوار و رسوا می کند

 

شهادت مظلومانه جوانترین شمع هدایت و نهمین بحرکرامت،

تسلیت و تعزیت باد!


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط محسن یزدانی زازرانی 91/7/26:: 10:44 صبح     |     () نظر


عجیب ترین دانستنی های دنیا

                

 

   

در این دنیای عجیب و غریب از دیدن خیلی از چیزها هاج و واج می شوی این هم گوشه‌ای از آن اطلاعات عجیب . در این دنیای سرشار از شگفتی نمیشه‌ خیلی از چیزها را باور نکنی .

یک سوسک حمام می‌تواند 9 روز بدون سر زندگی کند تا اینکه از گرسنگی بمیرد.

یک کوروکودیل نمی‌تواند زبانش را بیرون در بیاورد.

حلزون می‌تواند 3 سال بخوابد.

به طور میانگین مردم از عنکبوت بیشتر می‌ترسند تا از مرگ!

اگر جمعیت چین به شکل یک صف از مقابل شما راه بروند، این صف به خاطر سرعت تولید مثل هیچ‌وقت تمام نخواهد شد.

خطوط هوایی آمریکا با کم کردن فقط یک زیتون از سالاد هر مسافر در سال 1987 توانست 40000$ صرفه‌جویی کند.

ملت آمریکا بطور میانگین روزانه 73000 متر مربع پیتزا می‌خورند.

چشم‌های شترمرغ از مغزش بزرگتر است.

بچه‌ها بدون کشکک زانو متولد میشوند. کشکک‌ها در سن 2 تا 6 سالگی ظاهر می‌شوند.

کوبیدن سر به دیوار 150 کالری در ساعت مصرف می‌کند.

پروانه‌ها با پاهایشان می‌چشند.

گربه‌‌ها می‌توانند بیش از یکصد صدا با حنجره خود تولید کنند در حالیکه سگ‌ها کمتر از 10 تا!

ادرار گربه زیر نور سیاه می‌درخشد.

تعداد چینی‌هایی که انگلیسی بلدند، از تعداد آمریکایی‌هایی که انگلیسی بلدند، بیشتر است!!

دوئل کردن در پاراگوئه آزاد است به شرطی که طرفین خون خود را بر گردن بگیرند.

فیل‌ها تنها حیواناتی هستند که نمی‌توانند بپرند.

هر بار که یک تمبر را میلیسید 10/1 کالری انرژی مصرف می‌کنید.

فورییه 1865 تنها زمانی بود که ماه کامل نشد.

کوتاهترین جمله کامل در زبان انگلیسی I am است.

اگر عروسک باربی را زنده تصور کنید سایزش 33-23-39 و قدش 2 متر و 15 سانتی‌متر خواهد بود با گردنی 2 برابر بلندتر از یک انسان نرمال.

تمام خرسهای قطبی، چپ دست هستند.

اگر یک ماهی قرمز را در یک اتاق تاریک قرار دهید، کم کم رنگش سفید می‌شود.

اگر به صورت مداوم 8 سال و 7 ماه و 6 روز فریاد بزنید، انرژی صوتی لازم برای گرم کردن یک فنجان قهوه را تولید کرده‌اید.

در مصر باستان افراد روحانی تمام موهای بدن خود را می‌کندند حتی ابروها و موژه‌ها.

کوتاه‌ترین جنگ در تاریخ در سال 1896 بین زانزیبار و انگلستان رخ داد که 38 دقیقه طول کشید.

در 4000 سال گذشته هیچ حیوان جدیدی رام نشده است..

هیچ‌وقت نمیتوانی با چشمان باز عطسه کنی.

تعداد انسان‌هایی که به وسیله خر کشته می‌شوند، از انسان‌هایی که در سانحه هوایی می‌میرند بیشتر است.

چشم‌های ما از بدو تولد همین اندازه بوده‌اند، اما رشد دماغ و گوش ما هیچ‌وقت متوقف نمی‌شوند.

هر تکه کاغذ را نمی‌توان بیش از 9 بار تا کرد.

در هرم خئوپوس در مصر که 2600 سال قبل از مبلاد ساخته شده است، به اندازه‌ای سنگ به کار رفته که می‌توان با آن دیواری آجری به ارتفاع 50 سانتی‌متر دور دن


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط محسن یزدانی زازرانی 91/7/26:: 10:43 صبح     |     () نظر

   1   2   3   4   5   >>   >
درباره
صفحه‌های دیگر
پیوندها
لیست یادداشت‌ها
آرشیو یادداشت‌ها